روضه خلد برين خلوت درويشان است
مايه محتشمي خدمت درويشان است
گنج عزلت که طلسمات عجائب دارد
فتح آن در نظر رحمت درويشان است
قصر فردوس که رضوانش به درباني رفت
منظري از چمن نزهت درويشان است
آنچه زر ميشود از پرتو آن قلب سياه
کيمياييست که در صحبت درويشان است
آنکه پيشش بنهد تاج تکبر خورشيد
کبرياييست که در حشمت درويشان است
دولتي را که نباشد غم از آسيب زوال
بي تکلف بشنودولت درويشان است
خسروان قبله حاجات جهانند ولي
سببش بندگي حضرت درويشان است
روي مقصود که شاهان به دعا ميطلبند
مظهرش آينه طلعت درويشان است
از کران تا به کران لشکر ظلم است ولي
از ازل تا به ابد فرصت درويشان است
اي توانگر مفروش اين همه نخوت که تو را
سر و زر در کنف همت درويشان است
گنج قارون که فرو ميشود از قهر هنوز
خوانده باشي که هم از غيرت درويشان است
حافظ ار آب حيات ازلي ميخواهي
منبعش خاک در خلوت درويشان است
من غلام نظر آصف عهدم کاو را
صورت خواجگي و سيرت درويشان است
حافظ
6 comments:
سلام
توی همین مصرعی که توی عنوان آوردی، فرصت دقیقا چه معنی می ده؟
سلام
توی همین مصرعی که توی عنوان آوردی، فرصت دقیقا چه معنی می ده؟
چونکه قيد کردی "دقيقا" بايد بهت بگم که از اصطلاحات صوفيانه است که هيچ کس جز خود اهل تصوف نميتونند اظهار نظر دقيقي در موردش بکنند. اما برداشت خود من يه چيزی حول و حوش همون عبارتی هست که که بعضی قديمی ها به شکل دعا ميگند:"خدا فرصتت بده"
در واقع فحوای عبارت يک جور شکستن موانع زمانی در زبان هست.
ای کاش من هم یک درویش بودم
"ای کاش" نداره بودی یه موقعی
سلام : دوست عزیزی که آرزو کردی (ای کاش من هم یک درویش بودم)... فقط میتوانم بگویم: از ازل تا به ابد فرصت درویشان است.همین بس که درویش ِواقعی بودن تنها یک آرزو نیست ، تلاش به درویش ماندن بسی سخت ترو زیبا تر است از تنها آرزو کردنش.
Post a Comment