4/19/2006

اين دفتر بی معنی

تا امروز شعر بي معني از حافظ خوانده ايد؟ بنظر من اين بيت يکي از آنهاست:
هنگام تنگدستي در عيش کوش و مستي
کاين کيمياي هستي قارون کند گدا را
نميدانم در آن روزگاران عيش و مستي رايگاني هم بوده که فقرا و گدايان طرفي از آن بربندند يا که منظور لسان الغيب از عيش فقرا همان خواب است به تعبير عبيد زاکاني، در اين صورت ميتوان آن مفهوم را با اين بيت از خيام تطبيق داد:
درياب که عمري که اجل در پي اوست
آن به که به خواب يا به مستي گذرد
ليکن اين خواب و مستي و بي خبري نمي تواند بود کيمياي هستي و يارست قارون کردن ،گدا را

4/17/2006

ولادت است

ولادت است. ولادت کسي که نور است و سور است و گرمي است و روشني .
کار نيکان روشني و گرمي است
کار دونان حيله و بيشرمي است
شير پشمين از براي کد کند
بومسيلم را لقب احمد کند
بومسيلم را لقب کذاب ماند
مر محمد را اولوالالباب ماند

4/09/2006

افق روشن

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
ومهربانی دست زیبائی را خواهد گرفت:
روزی که کمترین سرود بوسه است
وهر انسان
برای هر انسان
برادریست.
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل افسانه ئیست
وقلب
برای زندگی بس است.
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو برای آخرین حرف دنبال سخن نگردی.

روزی که آهنگ هر حرف زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست وجوی قافیه نبرم.
روزی که هر لب ترانه ئی ست
تا کمترین سرود بوسه باشد.
روزی که تو بیائی، برای همیشه بیائی
ومهربانی با زیبائی یکسان شود.
روزی که ما دوباره برای کبوتر هایمان دانه بریزیم...
ومن آن روز راانتظار می کشم
حتی روزی
که دیگر نباشم.

احمد شاملو