1/04/2007

دل را کجا بردي که نیست؟

خواستم از خادم مطبخ حساب
بره اي کاو کشت و از سرمايه برد

گفت بر رسم وفا و سود توست
حشوِ آن همسايه بي مايه برد

پيه و دنبه حاجي و سقا گرفت
شيردان را گنده پيرِ دايه برد

گفتمش دل را کجا بردي که نيست
گفت دل را دختر همسايه برد

No comments: