9/30/2007

ما هم فهميديم

چند روز پيش مطلبي از دوست بسيار عزيزم رضا پيرنيا خواندم که در آن به طنز بررسي کرده بود که چرا براي هر خواننده يا هنرمند جهاني معادل ايراني اش را درست ميکنند. مثلا "محسن نامجو" را "باب ديلن ايران" ميخوانند. ديروز در روزنامه ها نوشتند که قرار است به "شهرام ناظري" لقب "شواليه" اعطا شود. و جالب است که همانجا در آن سوي آبها لقب "پاوارتي ايران" نيز از سوي "دان هکمن"(منتقد موسيقي لس آنجلس تايمز) به او اعطا شد و جالبتر آنکه او، خود بفراست دريافته بود و به ايسنا گفته بود خود را کوچکتر از اين ميداند که با بزرگترين خواننده اپراي جهان مقايسه شود؛ و افزوده بود "آنها با اين اطلاق به طور قطع هدفشان مقايسه دو فرد نبوده بلکه ميخواستند دو فرهنگ شرق و غرب را با هم مقايسه کنند."
از اين قضيه دو نتيجه ميتوان گرفت اول اينکه در آنجا هم لمپنيسم رسانه اي با قوت و حدت در تک و تاست و دوم اينکه کساني هستند که به اينگونه تشابه سازيها و هندوانه زير بغل گذاشتن ها واکنش درخور نشان دهند. و با چشمکي به آنها بفهمانند که " ما هم فهميديم، خودتان را بيشتر رنجه نفرماييد."

9/26/2007

شاخ سبيل نفت ايران

در تبليغات جهاني وقتي اين بگومگوها را بزرگ مي‌کنند، منظورشان اين نيست که جمهوري اسلامي ايران يکي از اقطاب دنياست؛ بلکه بر اين نظرند که تعدادي از چاه‌هاي نفت به دست عده‌اي آدم ناجور افتاده که عايداتش را خرج کارهاي نادرست مي‌کنند و بايد آن‌ها را دک کرد و غائله را فرو نشاند.
در هر حال، جنگ، چه درون ملل و چه بين آن‌ها، به منظور تملک و براي سروري است. ‌ايراني‌هاي مذهبي و غيرمذهبي بايد به قدري در سر و کله هم بزنند تا فرسوده شوند و از فرط استيصال ياد بگيرند با هم کنار بيايند و اين قدر دنبال حقيقت نگردند. ايران صد سال پيش فرقي با افغانستان نداشت و تهران کم و بيش مثل کابل بود. اگر حالا ما از « محدوديت‌هاي نقد روشنفکري» شکايت مي‌کنيم، فقط به برکت ورود فکر جديد و کشف نفت است، که هر دو هديه غربي است. غربي بايد براي اين مرز و بوم اهورايي چه کند تا ما از سر گناهانش بگذريم؟
...
امروز حرفي که ذائقه ‌ايراني مي‌پسندد اين است که صنعت و تمدن خارجه از عهد باستان روي شاخ سبيل نفت ايران مي‌چرخيد؛ پس ايراني باهوش‌ترين ملت دنياست و جهانيان بايد در برابر معنويت و فرهنگ و شعورش خاضع و خاشع شوند و دم و دود ما را ببينند. اسم اين حرف‌ها را گذاشته‌اند گفتگوي تمدن‌ها.

گفتگو با محمد قائد، راديو زمانه

9/23/2007

اين شعار خوب

... براي تو زمان آن رسيده كه چيزهايي در معناي قدرت بداني... . اين شعار خوب را كه «آزادي بردگي است» مي‌داني. هيچ به خاطرت رسيده است كه اين شعار را مي‌توان وارونه كرد: «بردگي آزادي است». تنها و آزاد، انسان همواره شكست مي‌خورد، بايد هم چنين باشد اما اگر بتواند خالصانه و مخلصانه تسليم شود، اگر بتواند از هويت خويش بگريزد، اگر بتواند چنان در حزب مستحيل شود كه خود حزب گردد، آنگاه قدرقدرت و جاودانه است.
دومين چيزي كه بايد متوجه باشي اين است كه قدرت، اعمال قدرت بر روي انسان‌هاست. بر روي جسم اما بالاتر از آن بر روي ذهن.


"1984" ،جرج اورول(1950-1903م.)

9/03/2007

لازالت اطناب

ملا احمد نراقی از نوادر روزگار در عهد فتحعلی شاه سلطان خود را اینگونه میستاید:
"خدیو زمان، قبله سلاطین جهان، سرور خواقین دوران، بانی مبانی دین مبین، و مرّوج شریعت سیدالمرسلین، گلزار زیبای منشور خلافت، رونق جمال کمال مملکت، آفتاب تابان فلک سلطنت، خورشید درخشان سپهر جلالت، ماحی مأثرظلم و عدوان، مظهر"ان الله یامر بالعدل و الاحسان" خسروی که انجم با آنکه همگی چشم شده، صاحبقرانی چون او در هیچ قرنی ندیده، و سپهر پیر با آنکه همه تن گوش گشته، طنین طنطنه کشور گشایی چنین نشنیده ... نسیم گلستان عدل و انصاف، شعله‌ی نیستان جور و اعتساف، مؤسس قوانین معدلت، مؤکد قواعد رأفت و رحمت، دارای نیک رأی، و اسکندر ملک آرای، ظل ‌ظلیل اله و المجاهد فی سبیل الله، صدرنشین محفل عنایات حضرت آفریدگار، السلطان بن السلطان، و الخاقان بن الخاقان، السلطان فتحعلی‌شاه قاجار لازالت اطناب دولته الی یوم القیام."

از "علما و انقلاب مشروطیت" نوشته "لطف الله آجدانی"