11/27/2006

چالدران

وقتي يکي از دوستان دختر داييم که از من چند سال بزرگتر بود در حين صحبت گفت که:" نياي من در جنگ چالدران به شهادت رسيده است." ،اين حرف مدتها ذهن من را بخود مشغول داشته بود براي من که به تاريخ نگاهي اسطوره اي داشتم در آن دوران 18-19 سالگي اين بسيار هيجان انگيز بود که جدّ آدم در جنگ چالدران شرکت داشته باشد و در آن به شهادت رسيده باشد.
جنگي با آنهمه عظمت که ايرانيان مردانه در آن پيکار کردند و با وجود آنهمه رشادت ها شکست خوردند. شايد شيريني ياد کردن آن هم در اين باشد که آن شکست با سلسله جنگ هاي شاه عباس با عثماني ها جبران گرديد، اما هرچه بود دوست داشتم که اي کاش جدّ من نيز در اين جنگها شرکت کرده بود و کشته شده بود.
امروز که باز به اين موضوع فکر ميکنم باز هم دوست دارم که جدّم در جنگ چالدران حاضر ميبود و در آن کشته ميشد اما نه در ميانساليّ و کهولت که در جوانيّ و عزوبت!

11/26/2006

سموم

از اين سموم(1) که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی

(1) سَموم: باد گرم و خفقان آور که در فصل بهار و تابستان درصحاری عربستان و شمال افريقا میوزد. {فرهنگ عميد}