1/30/2011

مهره بزرگ دومینو

کشور های عرب را کسانی همچون دومینویی تصور میکنند که با فرو افتادن یکی، دیگری نیز پس از اندک زمانی فرو می افتد. این دیدگاه فروکاهانه شاید چندان دقیق نباشد لیکن بحران اخیر حکایت از آن دارد که طرح خاور میانه بزرگ که پیشتر در دوران نو محافظه کاران طراحی شده بود، در دوران اوباما همچنان بر روی میز است. چند سالی است که نواهایی در رسانه های غربی در مورد خفقان عمومی در مصر و مساله جانشینی حسنی مبارک بگوش میرسد.
انقلاب یاس در تونس بیش از آنکه ناشی از فقر و خفقان باشد ناشی از بالا رفتن سطح توقعات و آگاهی عمومی بود چنانکه به گواه آمار تونس به لحاظ فاکتورهای جمعیتی همچون سطح تحصیلات، ضریب نفوذ اینترنت، نرخ بیکاری و غیره بهترین شاخص ها را دست کم در شمال افریقا داراست. مصر نیز در طول این سالها ثبات و پیشرفت سنگین اما مداوم را تجربه کرده است، این واقعیات را از خلال گرد و غبار احساسات و هیجانات انقلابی امروز باید تشخیص داد.
گمان غالب صاحبنظران آشنا به تاریخ و مسائل امروز در خاور میانه تا چندی پیش بر این بود که بدلایلی چند در مورد مصر، غرب جانب احتیاط را نگاه خواهد داشت. مصر بزرگترین کشور عربی است و در نقطه اتصال دو قاره آسیا و افریقا بر روی کانال فوق استراتژیک سوئز نشسته است. همچنین در همسایگی نزدیک با یکی از کانون های بحران در دنیا یعنی اسرائیل و فلسطین واقع شده است از سویی میتوان گفت که تقریبا تمامی نحله های فکری در جهان عرب اعم از حرکتهای شعبی و ناسیونالیزم عربی و جنبشهای اسلامیی چون اخوان المسلمین همگی زمانی از مصر برخاسته اند.
زمانیکه انور سادات در نبرد یوم کیپور(رمضان) اسرائیل را تا مرز شکست پیش برد اسرائیل و غرب به این درک مشترک رسیدند که ادامه حیات اسرائیل بدون صلحی پایدار با مصر یا بسیار دشوار است و یا عملا ممکن نیست. در این زمان بود که کمپ دیوید شکل گرفت و امروز مصر تنها کشور عربی هم مرز با اسرائیل است که سرزمینی در اشغال اسرائیل ندارد.
امروز نیز دو گونه مصر امنیت اسرائیل را تضمین میکند: مصر با ثبات، مصر ضعیف.
اسرائیل مصر با ثبات را نزدیک 35 سال است که تجربه کرده است و در این مدت روز بروز تقویت شده است، مذاکرات صلح را به بن بست کشانده و در این میان گروههایی دیگر همچون حماس نیز سر بر آورده اند.
قضاوت از دید من که به اطلاعات طبقه بندی شده دسترسی ندارم دشوار است که آیا اسرائیل و همپیمانانش به این جمع بندی رسیده اند که مصر ضعیف در همسایگی اسرائیل سودمندتر از مصر اداره کننده است که اگر اینطور باشد با توجه به مساله مصر که همچون ایران صادر کننده حرکت به سایر کشورهاست، بن بست مذاکرات اسرائیل و دولت خودگردان فلسطینی، مساله عراق و ... میتوان حدس زد که خاور میانه آبستن بحرانهایی عظیم در آینده نه چندان دور خواهد بود.
مهره دومینوی مصر بسیار بزرگ است و بعید است که مهره دومینوی کوچک تونس ده میلیونی بتواند آنرا حرکت دهد همچنانکه بسیار بعید است که اسرائیل در این سکوت معنی دار در موضوع بحران مصر وضعیتی انفعالی داشته باشد و یا مصر ضعیف را ترجیح دهد و آینده امنیت خود را به البرادعی یا همفکرانش بسپارد و همینطور با توجه به ساختار قدرت در مصر و تسلط حسنی مبارک بر ارتش به عنوان یک فرد نظامی با ژنرالهای با سابقه وفادارش که در جنگ های چندگانه با اسرائیل شرکت داشته اند، در این بحران همچون تونس به بن علی پشت کنند و یا همچون ارتش ایران در بهمن 57 اعلام بی طرفی کنند.

1/12/2011

علیٌ

چند روز پیش حین پرسه در یوتیوب به قطعه ای از سخنرانی جلال آل احمد بر خوردم که بمناسبت بزرگداشت نیما یوشیج در سال 1347 در دانشگاه تهران ایراد شده بود. از چند جهت این قطعه از سخنرانی برایم جالب بود یکی اینکه تا چند روز پیش فیلمی از او ندیده بودم و لهجه اش به نظرم کمی عجیب آمد همان احساسی که وقتی برای اولین بار صدای علی شریعتی را میشنیدم داشتم. در آن موقع تعجب کردم که چطور این تن صدا و این لهجه میتواند ایجاد جاذبه کاریزماتیک کند. دیگر، افرادی بودند که در آن جلسه حاضر بودند و من تنها سیاوش کسرایی را از آن جمع شناختم. دیگر طرز لباس پوشیدن و حرکات او در حین سخنرانی بود و دست آخر سخنان او بود که برایم بسیار جالب و گویا بود. بر آن شدم که آن را از منظری چند بررسی کنم.
ابتدا پیاده شده متن سخنرانی او را – البته تا جاییکه در آن قطعه فیلم بریده شده بود می آورم:
"اگر اهمیتی و احترامی هنوز ما برای نیما قائل هستیم – همه ما- به این علت است که نیما یک شاعر پولیتیزه است – فرنگیش رو میگم- دپولیتیزه نیست مثل بعضی از شعرا. شعر معاصر متاسفانه به سمت این سراشیب داره میره. احترامی که ما برای نیما داریم- گفتند دوستان عزیز- یک علتش اینست که سخت پولیتیزه بود اما شعار نمیداد فرض بفرمایید در قضیه شب : "شب قرق باشد بیمارستان" بله؟ چی میخواد بگه؟ سیاست دیگه. خیلی ساده است وضع گرفته است در مقابل یک عده مسائل اجتماعی و سیاسی. اما اینکه هنر چیست و آیا نیما هنرمند بود یا نبود و از شعرای معاصر که راه او را می پیمایند یا نمی پیمایند هنرمند هستند یا نه من راستش از حرفهای گنده زدن خوشم نمیاد. هنر، آدمیزادی که پر میخوره و میخوابه این حتما آمبلی میگیره یعنی خونش لخته میشه میترکه این باید راه بیفته حرکت کنه یه کاری انجام بده این حضرات هم یه چیزایی رو از این اجتماع میگیرند پسش میدند به اون، تو اینا رو هنر میشناسی علیٌ نمیشناسی علیٌ."
در مورد طرز تلقی او از آوازه و اهمیت نیما ایرادی بر او نیست هر چند اکثر ادبا نیما را از آن جهت بزرگ میدانند که راهی نو در سرایش شعر ابداع کرد که به اختصار میتوان کوتاه و بلند کردن اوزان در بحورعروضی و باز کردن راه مضامین تازه در شعر فارسی را عنوان کرد. اما اینکه شاعر سیاسیست، قبل از او هم شاعران سیاسی کم نبوده اند از حافظ و فردوسی و سیف فرغانی و... که بگذریم در شعر معاصر هم ملک الشعرای بهار و فرخی یزدی و میرزاده عشقی و ... را میتوان در این دسته بندی جا داد.
بحث بر سر طرز تفسیر شعر نیما هم نیست که به عنوان شاهد می آورد اینطور مبهم با قید "خیلی ساده است" یعنی که چطور شما نمی فهمید.
بحث بر سر قطبی کردن – به سبک خودش اگر بگوییم پولاریزه کردن- جهان هنر به دو قطب خیر و شر و پولیتیزه و دپولیتیزه هم نیست.
بحث بر سر حرفهای گنده زدن است و تعریف شعر و هنر از منظر او. ادعای خطیب این است که -به تعبیر خودش- از حرفهای گنده زدن و شعار دادن خوشش نمی آید. شعار یعنی چه؟ بعضی آنرا در مقابل شعور میگذارند یا ارائه دیدگاهی اتوپیایی و پیاده نشدنی آکنده از تناقضات کمر شکن یا نق زدن های بی پایان که فراوان است در آثار خودش مثلا در "غربزدگی" نوشته است:
"وقتی میپرسیم اینهمه قشون برای چه؟ میگویند برای دفاع از مرزها و تامین امنیت و وحدت قومی اما باطنا مرزها را که دیدیم چگونه در مقابل کمپانی ها سخت نفوذ پذیرند و وحدت قومی را نیز که دیدیم چگونه از درون پاشیده و اصلا کدام حمله تا دفاعی لازم باشد؟"
یا در رفتارش مثلا در نادر دفعاتی که حکومت قصد داشت چیز نویسان را به مشورت بگیرد در دولت نخست وزیر کتابخوان – تعبیری که گاه شاه برای هویدا بکار میبرد- که با جمعی از آنان دوستی دیرینه داشت، پس از بر منبر رفتن و دادن شعارهای بسیار وقتی که هویدا ناگزیر گفت جلسه دیگری لازم است و من نوشیدنی خوبی خواهم آورد تا در زمانی دیگر و در مکانی دیگر بحث را پی بگیریم جواب شنید از او که ما را همان عرق خودمان در کافه های لاله زار بس و در گفتگو را برای همیشه بست.
یا در همین سطور نخستین در میان خطابه ای در بزرگداشت دوستی.
و اما در مورد تعبیری که بکار میبرد برای ارائه تعریفی از هنر- به عنوان درمان قطعی بیماری آمبلی - آیا آنان که پس از علیٌ علیٌ گفتن او کف زدند هیچ فکر نکردند که با این تعریف او از هنر هر آنچه را که پسامد خوردن و آرمیدن باشد بدین اعتبار باید هنر نامید. او که – به شهادت نزدیکانش چون ابراهیم گلستان - عاجز بود از خواندن متون فرنگی آیا تعریف قدمایی ارسطو را هم از هنر نشنیده بود تا اینگونه در جمع همان چیز نویسان، تعریف خود ساخته و خود یافته خود را از هنر بدین شکل لری فهم همیشگی اش برخ نکشد؟