1/14/2007

اگر دانش به روزى در فزودى...

حکايت
هارون الرشيد را چون ملک مصر، مسلم شد گفت : بر خلاف آن طاغي كه به غرور دعوي خدايى كرد، نبخشم اين ملک را جز به خسيس ترين بندگان.
سياهي داشت خصيب نام در نهايت تجهّل؛ ملک مصر به وي ارزاني داشت. گويند عقل و درايت او تا بجايي بود که حرّاث مصر شکايت آوردندش که پنبه کاشته بوديم بر کنار نيل. باران بي وقت آمد، تلف شد. گفت پشم بايستي کاشتن. صاحبدلي بشنيد وبگفت:

اگر دانش به روزى در فزودى
ز نادان تنگ روزى تر نبودى

به نادان آنچنان روزى رساند
كه صد دانا در آن عاجز بماند



بخت و دولت به كاردانى نيست
جز به تاييد آسمانى نيست

اوفتاده است در جهان بسيار
بى تميز ارجمند و عاقل خوار

كيمياگر به غصه مرده و رنج
ابله اندر خرابه يافته گنج



سعدي

1 comment:

Naser said...

خيلي جالب بود.
راستي چرا پشم نکاشتند :)