2/04/2007

تنها ايستاده ام

رضا شاه در سفرنامه خود به مازندران(سال 1305 خورشيدي) مينويسد:
" در ابتداي ناحيه سوادکوه واقع شده ام. خاطره هاي عجيبي از مد نظرم ميگذرد. ميل دارم قدري تنها باشم و فکر کنم. همراهان را مرخص کردم که بروند قدري استراحت کرده چاي صرف نمايند. وليعهد که با صحبت هاي نمکين خود خاطر مرا محظوظ ميکرد از مرخصي همراهان استفاده کرده، او هم رفت در اطراف جاده گردش کند.
تنها ايستاده ام. به جانب ناحيه سوادکوه و مناظر دلپذير آن نگاه ميکنم. سوادکوه مسقط الرأس من است. اينجا را از صميم قلب دوست دارم. به وطن خود مجذوبم. به نسيمي که از جانب بالا ميوزد و دماغ مرا عطرآگين مينمايد علاقمندم. به اين کوه و اين جنگل و اين درخت و ذرات هوايي که صفحه سوادکوه را تشکيل ميدهد، صميمي ترين، حساس ترين و موثرترين جذبات روح و قلب خود را تسليم مينمايم. چه خاطره هاي مقدسي که الساعه از جلو چشم من ميگذرد. و سر تکريم در مقابل آنها خم ميکنم.
چه يادگارهاي عزيزي که الان به وجود من استيلا يافته است و بي اختيار به طرف آنها پرواز ميکنم... اي مهر مادري، اي محبت هاي مادرانه که مانند روح در آغوش نوازش تو پرورده شده ام، اي يادگار اميد و آرزو که صفحه وجودم هيچ وقت از انعکاس وجود تو خالي نيست، به تو مجذوبم و هنوز از شجاعت روح تو و صفاي قلب تو استعانت و استمداد ميکنم و از فراز تخت به تو سلام ميدهم... اي مهر پدر و يادگار فناناپذير وجود، اي خداي ثانوي که هيچ اميدي بدون وجود تو قابل ظهور و بروز نيست، افسوس که دست روزگار زيارت سيماي تو را از من دريغ کرد و مجال نداد که در سايه عطوفت و اقتدار تو لحظه اي بياسايم."


رضا نيازمند، رضا شاه از تولد تا سلطنت

3 comments:

Anonymous said...

بسيار زيبا بود. براي من نگاهي نو بود به رضا شاه و درونيات برآمده از احساساتش. ممنون

Naser said...

مرسي
حق با مريمه که نگاهي نو به آدم مي ده. همون طور که به خودت هم گفتم من رو ياد نيما مي ندازه از بابت ديدش به کوه و جنگل

علی فتح‌اللهی said...

منم همینا که ناصر و مریم گفتن. راستش شوکه شدم انتظار داشتم چیزایی راجع به اینکه کجا چه پادگانی باید درست کرد و امثلهم ببینم. همیشه ما نیاز داریم نگاهی نو به آدما بندازیم