1/01/2007

تن آسانان

به سرگرداني ادامه خواهند داد
اين اشياي پولادين ، ميان ستارگان
و انسان خسته هنوز بالا خواهد رفت،
تا ماه آرام را آشفته کند.
آنگاه،
درمان دردهاي خود را خواهد يافت.

در اين هنگام انگورها رسيده،
شراب جان ميگيرد،
ميان دريا و،
رديف کوهها
اکنون در شيلي
گيلاس ها ميرقصند.
دختران سبزه مرموز، آواز ميخوانند.
و در نواي گيتارها،
آب ميدرخشد
آفتاب به هر در ميکوبد،
و از گندم شگفتي مي آفريند.
شراب نخستين، صورتي است.
و شيرين، به شيريني کودکان.
شراب دوم، نيرومند،
نيرومند چون صداي دريانوردان.
شراب سوم، ياقوت است
خشخاش و آتش،
توأمان.

خانه ام،
هم دريا و هم خشکي دارد،
و زنم چشماني درشت،
به رنگ فندق وحشي.

چون شب فرو مي آيد، دريا
جامه سپيد و سبز به تن ميکند.

ماه در غبار امواج
چون دختري دريا رنگ
به رويا دور ميشود.
من،
نميخواهم سياره ام را عوض کنم.




پابلو نروادا

6 comments:

Unknown said...

عالی
ترجمه اش مال کیه؟

Naser said...

قشنگ بود. مرسي

علی فتح‌اللهی said...

منم همینا که این پابلو میگه

علي دهقانيان said...

اين شعر ترجمه ع.طالع ونياز عربشاهي بود. اما چون متن انگليسي اش هم حاضر بود، خودم يه دستکاريهايي توش کردم. بخاطر همين هم اسم مترجماش رو ننوشتم. احتمالا يه کار ديگه هم ازش بزنم تو وبلاگم. جرقه ذهنيم براي اينکه اين شعرو آوردم اين بود که انوشه انصاري تو يکي ازمصاحبه هاش گفت: اونجا که بودم دوست نداشتم به زمين برگردم.

Anonymous said...

عالی و دوست داشتنی بود. مرسی علی. وبلاگ خوبی داری و خوبه که مطالبت رو زود به زود پست می کنی!1

Unknown said...

ببین علی جان، درسته که انوشه انصاری خیلی خوشکل نیست، ولی مواظب رفتارت باش، هر وقت در مورد خانم ها صحبت می کنی همیشه تو زندگیت مودب باش