3/25/2008

غزلواره پایانی دیوان نبوت

خرد آن پایه ندارد که بر او پای گذاری
بختیاری تو و بر مرکب اقبال سواری

چون توان در تو رسیدن؟ به دویدن؟ به پریدن؟
نورپایی که چنین با دگران فاصله داری

لیله القدر وصال تو چه فرخنده شبی بود
تا چه دیدی که چنین مستی و پر شور و شراری

شعله در خرمن تاریکی تاریخ فکندی
چشم بیدار زمان بودی و خسبیده به غاری

از اشارات تو روشن شده چشمان بشارت
طرفه فانوسی و آویخته بر طرفه مناری

نه دل من طرب آلود نگاه و نفس توست
از نگاه و نفست حق به طرب آمده، آری

به شفاخانه قانون تو افتاد نجاتم
کیمیائیست سعادت ز فتوحات تو جاری

ای غزلواره پایانی دیوان نبوت
حجت بالغه شاعری حضرت باری

دولتی! اختر اقبال بلندی که بخندی
رحمتی! سینه آبستن ابری که بباری

شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنانی
کوثر خلد نشان سدره معراج تباری

مژده یی اختر سعدی، جرسی نعره ی رعدی
آفتابی، سحری، خنده صبح شب تاری

یوسفستان جمالی، هنرستان خیالی
شکرستان وصالی، ز شکر شور بر آری

روح عشقی، هنری خمر خرابات طهوری
نفحات شب قدری نفس سبز بهاری

همه اقطار گرفتی، همه آفاق گشودی
به جهادی و مدادی و کتابی و شعاری

توسن تجربه، ای فاتح آفاق تجرد
در شب واقعه راندی ز مداری به مداری

ز سوادی به خیالی، ز خیالی به هلالی
پای پر آبله جبریل و تو چالاک سواری

بال در بال ملائک به تماشای رسولان
طائر گلشن قدسی تو و خود عین مطاری

به تجمل بگذشتی، به جلالت بنشستی
بر چنان خوان کریمی و چنان خیل کباری

میهمان حرم ستر و عفاف ملکوتی
در تماشاگه رازی و تماشاگر یاری

با ظلومان و جهولان و منوعان و جزوعان
مهربان باش چو بر حمل امانت بگماری

تو بر ارکان شریعت نزدی سقف معیشت
سیر چشمی تو، رسالت ز تجارت نشماری

به خدایی که تو را شاهد سوگند قلم کرد
که حریفان قلم را به فقیهان نسپاری

عبدالکریم سروش

3/20/2008

اي بشير ما

نسخه ي قانون ما عين شفاست
مصحف ما مستفاد از مصطفاست

اي مبارک آن گليم گل تو را
وي خنک آن وصف مزّمّل تو را‏

نه ملک بودي نه دلخسته ز خاک
اي بشير ما بشر بودي و پاک‏

دکتر عبدالکريم سروش

3/09/2008

عاشق شده اي اي دل

عاشق شده اي اي دل سودات مبارک باد
از جا و مکان رستي آن جات مبارک باد

از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور
تا ملک و ملک گويند تنهات مبارک باد

اي پيش رو مردي امروز تو برخوردي
اي زاهد فردايي فردات مبارک باد

کفرت همگي دين شد تلخت همه شيرين شد
حلوا شده اي کلي حلوات مبارک باد

در خانقه سينه غوغاست فقيران را
اي سينه بي‌کينه غوغات مبارک باد

اين ديده دل ديده اشکي بُد و دريا شد
درياش همي‌گويد دريات مبارک باد

اي عاشق پنهاني آن يار، قرينت باد
اي طالب بالايي بالات مبارک باد

اي جان پسنديده جوييده و کوشيده
پرهات بروييده پرهات مبارک باد

خامش کن و پنهان کن بازار نکو کردي
کالاي عجب بردي کالات مبارک باد


مولوي

3/04/2008

تفريح سالم آن سلطان جمشيد نشان

در هر سالي سه روز قدغن مي شد حسب الامر والايش[شاه سلطان حسين] ، که از همه خانه هاي شهر اصفهان مرد بيرون نيايد و نازنينان طناز و زنان ماهروي پر ناز و دختران گل رخسار سروبالاي سمن بر و لعبتان سيم اندام بلورين غبغب کرشمه سنج عشوه گر با کمال آراستگي در بازارها، بر سر دکانها و بساط شوهران بيايند و بنشينند... و آن سلطان جمشيد نشان با پانصد نفر زنان ماه طلعت پري سيماي خود و چهارهزار و پانصد کنيزک و خدمتکار ماهروي مشکين موي دلربا و صد خواجه سفيد و صد خواجه سياه محرمان حريم پادشاهي به تماشاي بازارها و کاوانسراها و قيصره با تبختر و جاه و جلال تشريف مي آوردند و با آن زنان و دختران بر دکانها و حجره ها و بساط ها با ناز و غمزه نشسته و همه را منتفع مي نمودند و از حسن جمال ماهرويان و مشکين مويان... تمتعها مي برد. هر زني و دختري را که آن فخر ملوک مي پسنديد و تحسين مي فرمود اگر آن زن شوهردار بود و اين خبر به شوهرش مي رسيد، آن زن را شوهر طلاق مي گفت و پيشکش آن زبده ملوک مي نمود و آن افتخار تاجداران آن جميله را به قانون شرع انور تصرف مي نمود و او را با احسان و انعام باز به طريقه شرع انور مرخص مي فرمود و باز به قاعده منهاج مستقيم به خانه شوهر خود مي رفت و همچنين اگر دختر جميله را به خوبي وصف مي فرمود، چنين مي نمودند.


رستم التواريخ