5/23/2010

استعفا

بدينوسيله من رسماً از بزرگسالي استعفا مي دهم و مسئوليتهاي يک کودک هشت ساله را قبول مي کنم.
مي خواهم به يک ساندويچ فروشي بروم و فکر کنم که آنجا يک رستوران پنج ستاره است.
مي خواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است، چون مي توانم آن را بخورم!
مي خواهم زير يک درخت بلوط بزرگ بنشينم و با دوستانم بستني بخورم .
مي خواهم درون يک چاله آب بازي کنم و بادبادک خود را در هوا پرواز دهم.
مي خواهم به گذشته برگردم، وقتي همه چيز ساده بود، وقتي داشتم رنگها را، جدول ضرب را و شعرهاي کودکانه را ياد مي گرفتم، وقتي نمي دانستم که چه چيزهايي نمي دانم و هيچ اهميتي هم نمي دادم .
مي خواهم فکر کنم که دنيا چقدر زيباست و همه راستگو و خوب هستند.
مي خواهم ايمان داشته باشم که هر چيزي ممکن است و مي خواهم که از پيچيدگيهاي دنيا بي خبر باشم .
مي خواهم دوباره به همان زندگي ساده خود برگردم، نمي خواهم زندگي من پر شود از کوهي از مدارک اداري، خبرهاي ناراحت کننده، صورتحساب، جريمه و ...
مي خواهم به نيروي لبخند ايمان داشته باشم، به يک کلمه محبت آميز، به عدالت، به صلح، به فرشتگان، به باران، و به . . .
اين دسته چک من، کليد ماشين، کارت اعتباري و بقيه مدارک، مال شما.
من رسماً از بزرگسالي استعفا مي دهم .

نويسنده: سانتيا سالگا

تر بادا

دلم در عاشقي آواره شد، آواره تر بادا
تنم از بي دلي بيچاره شد، بيچاره تر بادا

به تاراج عزيزان زلف تو عياريي دارد
به خون ريز غريبان چشم تو عياره تر بادا

رُِِِخت تازه است و بهر مردن خود تازه تر خواهم
دلت خاره ست و بهر کشتن من خاره تر بادا

گر اي زاهد دعاي خير مي گويي مرا، اين گو
که آن آواره از کوي بتان، آواره تر بادا

همه گويند کز خونخواريش خلقي بجان آمد
من اين گويم که بهر جان من خونخواره تر بادا

دل من پاره گشت از غم، نه زان گونه که به گردد
و گر جانان بدين شادست، يارب! پاره تر بادا

چو با تر دامني خو کرد خسرو با دو چشم تر
به آب چشم پاکان، دامنش همواره تر بادا

امير خسرو دهلوي

5/05/2010

استقلال ناصری

يکشنبه 3 صفر 1304 قمري- ...امروز مجدالدوله گفت خانه [ميرزا ملکم خان]ناظم الدوله رفته بودم. بوآتال نمونه کوچکي از راه آهن آورده بود. شاه فرمود گه خورده بود، شتر و قاطر و خر هزار مرتبه از راه آهن بهتر است، حالا چهل پنجاه فرنگي طهران هستند ما عاجزيم، اگر راه آهن ساخته شود هزار نفر بيايند چه خواهيم کرد! مراجعت عبورا از خيابان ايلخاني گذشتم. خانه کتابچي رفتم. صحبت راه آهن شد. گفت امين السلطان صورت کتابچه راه آهن انگليس را بمن داد که انتقاد کنم. من صريح نوشتم که راه آهن مضر است براي استقلال شما. اين بود موقوف شد.

روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه