در لهجه ما به اینکه کسی بجای دیگری، که از او سوال شده پاسخ گوید، میگویند "پیشانی" یا "پیش نوکی" که عملی مذموم و ناپسند است. و کلا به هرکاری که کسی بطور غیر منتظره پیشقدم انجام آن میشود میگویند"پیشانی" حافظ در بیتی میگوید:
دل ز ناوک چشمت گوش داشتم لیکن
ابروی کماندارت میبرد به پیشانی
با تمام مذمت این عمل در نزد اهل خرد- و نه آنکه کار نوشتن خود به تعبیر شهریار مندنی پور نوعی بی تربیتی است- چون احتمال دادم که آقای جفری اولمن نتواند آنچنانکه شایسته است از پس سوالات هوشمندانه دوست عزیزم علی فتح الهی برآید این خبط را کرده و سعی میکنم به این سوالات که اکنون احساس میکنم با بررسی منابع مختلف به تحلیل صحیحی ازآنها رسیده ام، پیشانی نموده تا آنجا که امکان دارد پاسخ گویم.
1. چیزی که ما از آن رنج میبریم بطور مستقیم در ارتباط با مصدق و صنعت نفت نیست اما به طور غیر مستقیم، چرا، هست، هرچند داریوش شایگان به درستی معتقد است که بعد از انقلاب 57 و مسایل بعد از آن، آن زخمها تا حد زیادی التیام یافته است. و برخی فعالان دانشجویی، امروز از کودتای 28 مرداد به عنوان ضرورتی تاریخی یاد میکنند. اما مساله اینجاست که خود این انقلاب نتیجه آن عدم درک متقابل تاریخی است که میان نخست وزیر مملکت و شاهنشاه آن در ابتدای دهه چهل بوجود آمد و منجر به سرخوردگی تاریخی روشنفکران- به درست یا غلط- وبحران عدم مشروعیت رژیم گردید.
2. مساله برسر این نیست که چه کشوری-اعم از انگلیس یا امریکا- مجاز به طراحی کودتا در ایران بود. مساله این است که پس از پیروزی ظاهری نهضت ملی کردن صنعت نفت که با هو و جنجال و طنطنه بسیار انجام گرفت، تازه دولت به آن حرف رزم آرا در مجلس رسید که گفت : " شما که نمیتوانید یک کارخانه سیمان را اداره کنید که هم اکنون از کار افتاده و زیان میدهد چطور میتوانید صنعتی به عظمت صنعت نفت ایران را خود، رأسا اداره کنید." و پس از آن بود که مصدق بر آن شد که جای خالی انگلیسی ها را با پسرعموهای چشم آبی شان-امریکاییها- پر کند.
3. امروزه طبق اسناد بدست آمده ازوزارت خارجه انگلستان با توجه به نفوذ روز افزون حزب توده در مردم و ارتش ایران و همچنین مرزهای گسترده ایران با همسایه طماع سلطه جوی شمالی – که در قضیه نجات آذربایجان نیز زخم خورده شده بود- وزارت خارجه و دستگاه جاسوسی انگلیس کودتای کمونیستی قریب الوقوعی را در ایران پیش بینی میکردند. احتمال این کودتا زمانی- در ذهن کسی که مطالعه ای در تاریخ معاصرکشورهای منطقه کرده باشد- تقویت میگردد که ببینیم روسها عین این سناریو را در شرق و غرب ایران با موفقیت به انجام رسانیدند. و در هر دو مورد از دولت های ملی به منزله سوئیچی برای انتقال قدرت از رژیم سلطنتی به رژیم کمونیستی مورد حمایتشان استفاده کردند. یکی در شرق ایران در افغانستان بود که ابتدا پسر عموی ظاهر شاه ،محمد داوود خان طی کودتایی حکومت جمهوری اعلام کرد و پس از آن خود او با کودتای دیگری سرنگون گردید و کمونیستها یی همچون نورمحمد تَرَکی و حفیظ الله امین به قدرت رسیدند. در غرب ایران در عراق نیز وضع به همین منوال پیش رفت. ابتدا ملک فیصل ثانی پادشاه جوان عراق طی کودتایی به قتل رسید و عبدالکریم قاسم که یک افسر ملی گرا بود قدرت را بدست گرفت. او نیز پس از چندی با کودتایی که از سوی حزب فاشیستی بعث – که یک نوع سوسیالیسم عربی را ترویج میکرد- ترتیب داده شد، پس زده شده مقتول گردید.
4. با توجه به اسناد یاد شده و بررسیهای کارشناسی انجام شده، وزارت خارجه انگلیس سرانجام امریکائیها را متقاعد نمود که در ایران دست به کودتایی ، به منزله یک ضد کودتا بزند. براساس آنچه که من از رفتارهای امریکاییان در آن دوران در ایران خوانده ام هیچ آنچنان که پولاک گفته است نبوده که" امکان نداشت کودتا بدون رهبری امریکائیها به پیروزی برسد" چون طبق اذعان خود امریکائیها کودتای 28 مرداد تیری بود در تاریکی که با پشتوانه 2 میلیون-یا 20 میلیون دقیقا یادم نیست- دلار که همه در یک کیف جای میگرفت، انجام گردید. این پول نه تنها امروز که در آن زمان نیز نمیتوانست کوچکترین دولتها را سرنگون سازد، در آن دوران فتور پس از جنگ جهانی دوم نه انگلیس آن قدرت سابق خود را در ایران – و در کل منطقه- داشت. و نه امریکا نفوذ خود را هنوز بدست آورده بود. ازخواندن خاطرات برخی شخصیتها در آن دوران و تطابق آن با واقعیات مثبوت تاریخی به این نتیجه میرسیم که آنگونه نبوده که اکنون مصدقیون سعی در جا انداختن آن دارند، بلکه شاهدوستان هم در ایران و بالاخص کانون اصلی بحران یعنی تهران اکثریت عظیمی را تشکیل میدادند.
5. مساله بر سر این نیست که نفت از آن انگلیسی ها بود یا ما، مساله این است که ما طبق معاهده ای که در دوران رضا شاه به امضای دولت ایران و تصویب مجلس مشروطه رسیده بود و خلف قرارداد "دارسی" بود که در دوران مظفرالدین شاه به امضا رسیده بود- و رضا شاه آن را در مجلس درون بخاری انداخت!- نفت را از پیش به شرکت نفت انگلیس(BP) – بر طبق قیمت عادلانه آن در آن زمان- فروخته بودیم و اینک با گذشت زمان و بالا رفتن ناگهانی قیمت جهانی نفت احساس میکردیم که در این معامله مغبون شده ایم. طبق مذاکراتی که در همان دوران در جریان بود دولت انگلستان با واقع بینی نسبت 60-40 را برای تغییرمفاد قرار داد نفت با ایران عادلانه تشخیص داده بود، چنانکه در همان زمان مشغول تنظیم قراردادی با نسبت 60-40با عربستان-بدون غوغا و سر و صدا- بود و در پایان ماجرای نفت هم چیزی بیش از50-50 عاید ایران نگردید. ضمن آنکه باید توجه داشت که صنعت نفت صنعتی است که سرمایه گذاریهای عظیم بلند مدت و دیر بازدهی را میطلبد و هم اینک نیز یک کشور نفت خیز باید چیزی در همین حدود راصرف سرمایه گذاری در صنعت نفت کند.
6. دیوان لاهه هیچگاه رأیی به نفع ایران صادر نکرد. تنها حکم آن دادگاه رأی بر عدم صلاحیت دادگاه در بررسی اقامه دعوای بریتانیا علیه ایران بود.
7. و اما نفس کودتا، کودتای 28 مرداد چیز خلاف عادت یا غیر قانونی نبود، اتفاقا این مصدق بود که با اعمال غیرقانونی خود-که با تایید غوغا سالارانی چون حسین فاطمی صورت میگرفت- تمامی پلهای پشت سر خود را خراب کرد. او بود که مجلس را منحل کرد، بدون آنکه قانون اساسی مشروطیت این را درحیطه اختیارات نخست وزیر قرار داده باشد. او بود که - بقول یکی از یاران سالخورده نخستین خود در مجلس- با هوچیگری تمام، میتینگ های آتشین خیابانی را جانشین سخن گفتن آرام در جمع نمایندگان مجلس کرد.او بود که با جو زدگی، حرکات پوپولیستی را جایگزین گفتگوی آرام و منطقی در چارچوب قانون کرد. هم او بود که رابطه بین مردم و شاه را آنچنان دچار خدشه ساخت که انقلاب 57 را اجتناب ناپذیر ساخت. اما در مورد رفتار کودتا گران، در روز 27 مرداد شاه طبق اختیارات قانونی خود نخست وزیر را از قدرت خلع نمود و اینکه مصدق همه جا و در تمامی دادگاهها خود را نخست وزیر قانونی معرفی میکرد کاملا بی پایه است و انسان را بیاد ادعای صدام حسین می اندازد که تا روز آخر خود را رییس جمهور قانونی عراق میدانست. مصدق طی یک فرایند کاملا قانونی و پیش بینی شده در قانون-همان گونه که به قدرت رسیده بود- از حکومت کنار گذاشته شد. اما مصدق در پاسخ چه کار کرد؟ حکم را از دست مامورین گرفت و آنها را زندانی کرد. این یعنی کودتا. اینگونه که مصدق پیش میرفت حتی اگر آن کودتای کمونیستی قریب الوقوع هم سرکوب میشد خود حکومت ملی مصدق سر از دیکتاتوری مخوفی در می آورد. این را با توجه به رفتار شخصی او میگویم که در جای جای خاطرات نزدیکانش به شکلی مستتر است. استعمال عبارت "تو نمی فهمی" و " به تو چه" در جزئی ترین مسایل در خطاب به پسر ارشدش دکتر غلامحسین مصدق که درهمه جا به عنوان پزشک و دستیار با او بود کاملا آشکار است و این نظر را تقویت میکند که هر زیر بار زور نرویی مشخصا زور نگو نیست و چه بسیار دیکتاتورها که در آغاز مبارزات بسیار پیگیر و آشتی ناپذیری با خودکامگان دیگر داشته اند.
8. مصدق در ابتدا به خاطر ملی کردن صنعت نفت از سوی نمایندگان مجلس و از میان خود آنها برانگیخته شد تا این کار را به سرانجام برساند و خود در ابتدا با گرفتن اختیارات فوق العاده از مجلس تنها میگفت که بگذارید من نفت را ملی کنم- که در طول این مدت، شاه از همکاری با او هیچگاه دریغ نکرد. مصدق لیکن پس از آن، دچار وسوسه های اغواگرانه ای گردید تا نوع حکومت را به جمهوری تغییر دهد ، ارتش را قبضه کرد، به کاشانی بی اعتنا شد و صحبتهایی در این زمینه در جریان بود که شاه را از قدرت برکنار نموده و شورای سلطنت – به ریاست علی اکبردهخدا- تشکیل شود.
9. در نوشته ات عبارت "نصب مجدد دیکتاتور" را پس از کودتا دیدم. این اصلا درست نیست. به گواهی تاریخ سالهای 1320 تا 1332 رویهمرفته آزادترین دوران تاریخ ما چه به لحاظ آزادی بیان و مطبوعات و چه سایر آزادیهای اساسی بوده است. پس شاه اگر به دیکتاتوری درغلطید، پس از کودتا بود و تا قبل از آن کاملا نقش محدود خود به عنوان یک پادشاه مشروطه را طبق قانون اساسی ایفا میکرد.
10.از تاریخ باید آموخت که همیشه، تمام گناه ایجاد اختناق را به گردن دیکتاتور نیندازیم، آن تیره درونان و تنگ نظرانی که با سوء استفاده ازآزادی بیان در نظامی که در آن آزادیهای اساسی هنوز نهادینه نشده است و مردم به آن خودآگاهی ملل راقیه دست نیافته اند، دست به اقداماتی تحریک کننده میزنند تا هیات حاکمه را به عکس العمل وادارند گناه بزرگتری دارند. زمانی که عکسهای مونتاژ شده ملکه ثریا با بدن عریان در نشریات تهران به چاپ میرسید و نویسندگان اینگونه نشریات-از جمله همین حسین فاطمی- از دادن سخیف ترین دشنام ها به ناموس شاه مملکت در جراید خود ابایی نداشتند، میشد پیش بینی کرد که عصری از اختناق درکشور در حال آغاز شدن باشد.
11. در پایان نظرت را به مصاحبه داریوش شایگان در گفتگوی خود با رامین جهانبگلو جلب میکنم، که تحت عنوان "زیر آسمانهای جهان" به چاپ رسیده است. در آنجا شایگان با یک نگاه کلی نگرانه از پس سالها موضع خود را بسیار موجز- وبقولی شُسته رُفته- در این خصوص بیان میکند. او که خود در همان دوران در مدرسه ای در انگلیس بسر میبرد و در آن دوران بارها با انگلیسی ها در این خصوص به بحث و مشاجره میپرداخت امروز به شکلی منطقی و بدور از احساسات، نظر خود را اینچنین بیان میدارد. او معتقد است که خودخواهیها و بن بست های فکری مصدق راه را بر شکل گرفتن هرگونه تفاهمی بین او و شاه عملا غیرممکن ساخت.مصدق یک شخصیت قاجاری بود که در زمینه مسایل حقوقی تخصصی آکادمیک داشت و از بازیهای کارتلهای نفتی و اقتصاد بازار چیزی نمیدانست. درحالیکه شاه تکنوکراتی بود که دوست داشت به هر قیمتی شده با شتاب کشور را از اوضاع ناگوار پس از جنگ دوم بین الملل بیرون بکشد.
اگر وقت کردم تمام متن مصاحبه را در بخش مربوط به این موضوع تایپ میکنم تا بخوانی. ضمنا – زیاد جدی نگیر!!!- یادت باشه که من روز 28 مرداد به دنیا اومدم.
دل ز ناوک چشمت گوش داشتم لیکن
ابروی کماندارت میبرد به پیشانی
با تمام مذمت این عمل در نزد اهل خرد- و نه آنکه کار نوشتن خود به تعبیر شهریار مندنی پور نوعی بی تربیتی است- چون احتمال دادم که آقای جفری اولمن نتواند آنچنانکه شایسته است از پس سوالات هوشمندانه دوست عزیزم علی فتح الهی برآید این خبط را کرده و سعی میکنم به این سوالات که اکنون احساس میکنم با بررسی منابع مختلف به تحلیل صحیحی ازآنها رسیده ام، پیشانی نموده تا آنجا که امکان دارد پاسخ گویم.
1. چیزی که ما از آن رنج میبریم بطور مستقیم در ارتباط با مصدق و صنعت نفت نیست اما به طور غیر مستقیم، چرا، هست، هرچند داریوش شایگان به درستی معتقد است که بعد از انقلاب 57 و مسایل بعد از آن، آن زخمها تا حد زیادی التیام یافته است. و برخی فعالان دانشجویی، امروز از کودتای 28 مرداد به عنوان ضرورتی تاریخی یاد میکنند. اما مساله اینجاست که خود این انقلاب نتیجه آن عدم درک متقابل تاریخی است که میان نخست وزیر مملکت و شاهنشاه آن در ابتدای دهه چهل بوجود آمد و منجر به سرخوردگی تاریخی روشنفکران- به درست یا غلط- وبحران عدم مشروعیت رژیم گردید.
2. مساله برسر این نیست که چه کشوری-اعم از انگلیس یا امریکا- مجاز به طراحی کودتا در ایران بود. مساله این است که پس از پیروزی ظاهری نهضت ملی کردن صنعت نفت که با هو و جنجال و طنطنه بسیار انجام گرفت، تازه دولت به آن حرف رزم آرا در مجلس رسید که گفت : " شما که نمیتوانید یک کارخانه سیمان را اداره کنید که هم اکنون از کار افتاده و زیان میدهد چطور میتوانید صنعتی به عظمت صنعت نفت ایران را خود، رأسا اداره کنید." و پس از آن بود که مصدق بر آن شد که جای خالی انگلیسی ها را با پسرعموهای چشم آبی شان-امریکاییها- پر کند.
3. امروزه طبق اسناد بدست آمده ازوزارت خارجه انگلستان با توجه به نفوذ روز افزون حزب توده در مردم و ارتش ایران و همچنین مرزهای گسترده ایران با همسایه طماع سلطه جوی شمالی – که در قضیه نجات آذربایجان نیز زخم خورده شده بود- وزارت خارجه و دستگاه جاسوسی انگلیس کودتای کمونیستی قریب الوقوعی را در ایران پیش بینی میکردند. احتمال این کودتا زمانی- در ذهن کسی که مطالعه ای در تاریخ معاصرکشورهای منطقه کرده باشد- تقویت میگردد که ببینیم روسها عین این سناریو را در شرق و غرب ایران با موفقیت به انجام رسانیدند. و در هر دو مورد از دولت های ملی به منزله سوئیچی برای انتقال قدرت از رژیم سلطنتی به رژیم کمونیستی مورد حمایتشان استفاده کردند. یکی در شرق ایران در افغانستان بود که ابتدا پسر عموی ظاهر شاه ،محمد داوود خان طی کودتایی حکومت جمهوری اعلام کرد و پس از آن خود او با کودتای دیگری سرنگون گردید و کمونیستها یی همچون نورمحمد تَرَکی و حفیظ الله امین به قدرت رسیدند. در غرب ایران در عراق نیز وضع به همین منوال پیش رفت. ابتدا ملک فیصل ثانی پادشاه جوان عراق طی کودتایی به قتل رسید و عبدالکریم قاسم که یک افسر ملی گرا بود قدرت را بدست گرفت. او نیز پس از چندی با کودتایی که از سوی حزب فاشیستی بعث – که یک نوع سوسیالیسم عربی را ترویج میکرد- ترتیب داده شد، پس زده شده مقتول گردید.
4. با توجه به اسناد یاد شده و بررسیهای کارشناسی انجام شده، وزارت خارجه انگلیس سرانجام امریکائیها را متقاعد نمود که در ایران دست به کودتایی ، به منزله یک ضد کودتا بزند. براساس آنچه که من از رفتارهای امریکاییان در آن دوران در ایران خوانده ام هیچ آنچنان که پولاک گفته است نبوده که" امکان نداشت کودتا بدون رهبری امریکائیها به پیروزی برسد" چون طبق اذعان خود امریکائیها کودتای 28 مرداد تیری بود در تاریکی که با پشتوانه 2 میلیون-یا 20 میلیون دقیقا یادم نیست- دلار که همه در یک کیف جای میگرفت، انجام گردید. این پول نه تنها امروز که در آن زمان نیز نمیتوانست کوچکترین دولتها را سرنگون سازد، در آن دوران فتور پس از جنگ جهانی دوم نه انگلیس آن قدرت سابق خود را در ایران – و در کل منطقه- داشت. و نه امریکا نفوذ خود را هنوز بدست آورده بود. ازخواندن خاطرات برخی شخصیتها در آن دوران و تطابق آن با واقعیات مثبوت تاریخی به این نتیجه میرسیم که آنگونه نبوده که اکنون مصدقیون سعی در جا انداختن آن دارند، بلکه شاهدوستان هم در ایران و بالاخص کانون اصلی بحران یعنی تهران اکثریت عظیمی را تشکیل میدادند.
5. مساله بر سر این نیست که نفت از آن انگلیسی ها بود یا ما، مساله این است که ما طبق معاهده ای که در دوران رضا شاه به امضای دولت ایران و تصویب مجلس مشروطه رسیده بود و خلف قرارداد "دارسی" بود که در دوران مظفرالدین شاه به امضا رسیده بود- و رضا شاه آن را در مجلس درون بخاری انداخت!- نفت را از پیش به شرکت نفت انگلیس(BP) – بر طبق قیمت عادلانه آن در آن زمان- فروخته بودیم و اینک با گذشت زمان و بالا رفتن ناگهانی قیمت جهانی نفت احساس میکردیم که در این معامله مغبون شده ایم. طبق مذاکراتی که در همان دوران در جریان بود دولت انگلستان با واقع بینی نسبت 60-40 را برای تغییرمفاد قرار داد نفت با ایران عادلانه تشخیص داده بود، چنانکه در همان زمان مشغول تنظیم قراردادی با نسبت 60-40با عربستان-بدون غوغا و سر و صدا- بود و در پایان ماجرای نفت هم چیزی بیش از50-50 عاید ایران نگردید. ضمن آنکه باید توجه داشت که صنعت نفت صنعتی است که سرمایه گذاریهای عظیم بلند مدت و دیر بازدهی را میطلبد و هم اینک نیز یک کشور نفت خیز باید چیزی در همین حدود راصرف سرمایه گذاری در صنعت نفت کند.
6. دیوان لاهه هیچگاه رأیی به نفع ایران صادر نکرد. تنها حکم آن دادگاه رأی بر عدم صلاحیت دادگاه در بررسی اقامه دعوای بریتانیا علیه ایران بود.
7. و اما نفس کودتا، کودتای 28 مرداد چیز خلاف عادت یا غیر قانونی نبود، اتفاقا این مصدق بود که با اعمال غیرقانونی خود-که با تایید غوغا سالارانی چون حسین فاطمی صورت میگرفت- تمامی پلهای پشت سر خود را خراب کرد. او بود که مجلس را منحل کرد، بدون آنکه قانون اساسی مشروطیت این را درحیطه اختیارات نخست وزیر قرار داده باشد. او بود که - بقول یکی از یاران سالخورده نخستین خود در مجلس- با هوچیگری تمام، میتینگ های آتشین خیابانی را جانشین سخن گفتن آرام در جمع نمایندگان مجلس کرد.او بود که با جو زدگی، حرکات پوپولیستی را جایگزین گفتگوی آرام و منطقی در چارچوب قانون کرد. هم او بود که رابطه بین مردم و شاه را آنچنان دچار خدشه ساخت که انقلاب 57 را اجتناب ناپذیر ساخت. اما در مورد رفتار کودتا گران، در روز 27 مرداد شاه طبق اختیارات قانونی خود نخست وزیر را از قدرت خلع نمود و اینکه مصدق همه جا و در تمامی دادگاهها خود را نخست وزیر قانونی معرفی میکرد کاملا بی پایه است و انسان را بیاد ادعای صدام حسین می اندازد که تا روز آخر خود را رییس جمهور قانونی عراق میدانست. مصدق طی یک فرایند کاملا قانونی و پیش بینی شده در قانون-همان گونه که به قدرت رسیده بود- از حکومت کنار گذاشته شد. اما مصدق در پاسخ چه کار کرد؟ حکم را از دست مامورین گرفت و آنها را زندانی کرد. این یعنی کودتا. اینگونه که مصدق پیش میرفت حتی اگر آن کودتای کمونیستی قریب الوقوع هم سرکوب میشد خود حکومت ملی مصدق سر از دیکتاتوری مخوفی در می آورد. این را با توجه به رفتار شخصی او میگویم که در جای جای خاطرات نزدیکانش به شکلی مستتر است. استعمال عبارت "تو نمی فهمی" و " به تو چه" در جزئی ترین مسایل در خطاب به پسر ارشدش دکتر غلامحسین مصدق که درهمه جا به عنوان پزشک و دستیار با او بود کاملا آشکار است و این نظر را تقویت میکند که هر زیر بار زور نرویی مشخصا زور نگو نیست و چه بسیار دیکتاتورها که در آغاز مبارزات بسیار پیگیر و آشتی ناپذیری با خودکامگان دیگر داشته اند.
8. مصدق در ابتدا به خاطر ملی کردن صنعت نفت از سوی نمایندگان مجلس و از میان خود آنها برانگیخته شد تا این کار را به سرانجام برساند و خود در ابتدا با گرفتن اختیارات فوق العاده از مجلس تنها میگفت که بگذارید من نفت را ملی کنم- که در طول این مدت، شاه از همکاری با او هیچگاه دریغ نکرد. مصدق لیکن پس از آن، دچار وسوسه های اغواگرانه ای گردید تا نوع حکومت را به جمهوری تغییر دهد ، ارتش را قبضه کرد، به کاشانی بی اعتنا شد و صحبتهایی در این زمینه در جریان بود که شاه را از قدرت برکنار نموده و شورای سلطنت – به ریاست علی اکبردهخدا- تشکیل شود.
9. در نوشته ات عبارت "نصب مجدد دیکتاتور" را پس از کودتا دیدم. این اصلا درست نیست. به گواهی تاریخ سالهای 1320 تا 1332 رویهمرفته آزادترین دوران تاریخ ما چه به لحاظ آزادی بیان و مطبوعات و چه سایر آزادیهای اساسی بوده است. پس شاه اگر به دیکتاتوری درغلطید، پس از کودتا بود و تا قبل از آن کاملا نقش محدود خود به عنوان یک پادشاه مشروطه را طبق قانون اساسی ایفا میکرد.
10.از تاریخ باید آموخت که همیشه، تمام گناه ایجاد اختناق را به گردن دیکتاتور نیندازیم، آن تیره درونان و تنگ نظرانی که با سوء استفاده ازآزادی بیان در نظامی که در آن آزادیهای اساسی هنوز نهادینه نشده است و مردم به آن خودآگاهی ملل راقیه دست نیافته اند، دست به اقداماتی تحریک کننده میزنند تا هیات حاکمه را به عکس العمل وادارند گناه بزرگتری دارند. زمانی که عکسهای مونتاژ شده ملکه ثریا با بدن عریان در نشریات تهران به چاپ میرسید و نویسندگان اینگونه نشریات-از جمله همین حسین فاطمی- از دادن سخیف ترین دشنام ها به ناموس شاه مملکت در جراید خود ابایی نداشتند، میشد پیش بینی کرد که عصری از اختناق درکشور در حال آغاز شدن باشد.
11. در پایان نظرت را به مصاحبه داریوش شایگان در گفتگوی خود با رامین جهانبگلو جلب میکنم، که تحت عنوان "زیر آسمانهای جهان" به چاپ رسیده است. در آنجا شایگان با یک نگاه کلی نگرانه از پس سالها موضع خود را بسیار موجز- وبقولی شُسته رُفته- در این خصوص بیان میکند. او که خود در همان دوران در مدرسه ای در انگلیس بسر میبرد و در آن دوران بارها با انگلیسی ها در این خصوص به بحث و مشاجره میپرداخت امروز به شکلی منطقی و بدور از احساسات، نظر خود را اینچنین بیان میدارد. او معتقد است که خودخواهیها و بن بست های فکری مصدق راه را بر شکل گرفتن هرگونه تفاهمی بین او و شاه عملا غیرممکن ساخت.مصدق یک شخصیت قاجاری بود که در زمینه مسایل حقوقی تخصصی آکادمیک داشت و از بازیهای کارتلهای نفتی و اقتصاد بازار چیزی نمیدانست. درحالیکه شاه تکنوکراتی بود که دوست داشت به هر قیمتی شده با شتاب کشور را از اوضاع ناگوار پس از جنگ دوم بین الملل بیرون بکشد.
اگر وقت کردم تمام متن مصاحبه را در بخش مربوط به این موضوع تایپ میکنم تا بخوانی. ضمنا – زیاد جدی نگیر!!!- یادت باشه که من روز 28 مرداد به دنیا اومدم.
13 comments:
سلام
خوبي علي آقا
نه من اتفاقا يادم هست اوون شبي كه توي اتاقتون فكر كنم خوابگاه مفتح با هم صحبت كرديم . رضا هم بود . خيلي خوشحال شدم كه برام نظرتو گذاشتي. فقط چيزي كه برام جالبه اينه كه بدونم اوون موقع در چه موردي صحبت كرديم. فكر نمي كردم يادم رفته باشه. اگه ممكنه بهم بگو
مرسي
سعيد جهانيان
خوب بابا حداقل به خودمم میگفتی که زودتر بیام اینو بخونم.
ببین علی جان من بحث زیادی در این زمینه با تو ندارم. همونطور که خود من هم تو مطلبم اشاره کردم هرگز قائل به بیگناهی مصدق و سایرین نیستم. انتقادات تو از دید یک ایرانی مطرح میشه که در جای خودش باید بهش جواب دید ولی اینا بیشترش جواب حرفای من نبود. مثلا اینکه میگی فاصله 30 تا 32 آزادترین سالهای مملکت بود چه ربطی به دیکتاتور نبودن محمدرضاشاه داره؟ دیکتاتور بوده دیکتاتوری اعمال نمیشده. یا اینکه من گفتم امریکا از نظر حقوق سیاسی و قانون بین المللی مجاز به کودتا نبود چه ربطی داره به اینکه ما نمیتونیم کارخونه سیمان اداره کنیم. بله درسته ما از پسش برنمیایم ولی این یعنی آمریکا مجاز به کودتاست؟
مسئله اینجاست که تو داری با من سر این بحث میکنی که مصدق خوب بود یا بد؟ ملی شدن صنعت نفت خوب بود یا بد؟ کودتا به نفع ما بود یا نه؟ ولی بحث من با آقای اولمن اینا نیست جواب این سوالا اگه مثبت یا منفی باشه (که اتفاقا در خیلی از اونها با تو هم عقیده هستم) توجیهی بر منطقی بودن حرف آقای اولمن و کودتای آمریکا نیست. ضمنا من جوابای اولمن رو هم دارم و تو چند نوبت اون مطالب رو کامل میکنم اگه وقت کنم ایشالا
طولانی شد و احتمالا پر غلط. ببخشید
علي عزيز
سلام
اگر دقت کرده بودي من نوشته بودم از سال 20 تا 32 يعني از ابتداي دوران زمامداري محمدرضا شاه تا سال 32 در اينجا تقريبا 10 سال ناديده گرفته شد ضمن اينکه شما نميتونيد بگيد کسي که اصلا تا حالا استبدادي از خودش بروز نداده و تا اون زمان هرکاري براي جبران بدنمايي هاي ديکتاتوري پدر تاجدارش انجام داده، خوي ديکتاتوري رو در خودش به شکل پتانسيلي براي بعد ذخيره کرده.
در مورد مجاز بودن و نبودن من ميخواستم بگم که در بحث مجاز بودن و نبودن اقدام به کودتا قطعا هيچ کشور خارجي در شرايط عادي مجاز نيست اينکار رو بکنه، آخه فحواي کلام تو اين بود که اگر قرار باشه کسي کودتا بکنه انگليسي ها در اين مورد مجوز يا دستاويز بهتري داشتند، چون منافعشون در صنعت نفت به خطر افتاده بود.من تنها به ذکر اين دليل تاريخي پرداختم که انگليسي ها در اون زمان قدرت سابق رو نداشتند و امريکاييها هم به تاييد و اصرار خود مصدق (چون از لحاظ فني ايران قادر به اداره نفت نبود و بحث سيمان رو براي اين مطرح کردم) سعي در پر کردن جاي خالي اونها داشتند. و در اين ميان وزارت خارجه بريتانيا موفق شد کاري رو که خودش احساس ميکرد ديگه از پسش بر نمي آد رو ترغيب کنه که امريکاييها –اون هم در جهت منافع خودشون- انجام بدند. اين تنها يک تذکار تاريخي بود. ضمنا ازت عذر ميخوام که براي خودت يه کامنت نذاشتم که بياي مطلبمو بخوني. اول خواستم همون جا تمام مطلب رو برات کامنت بذارم. اما ديدم طولاني شد منصرف شدم. باور کن در لحظه آخر يادم رفت کامنتي که گفتم رو بذارم . خب زياد هم مهم نيست چون ميدونم لطف داري و مطالب منو ميخوني. بي صبرانه منتظر پاسخهاي جفري اولمن هستم.
سلام
مطلب جالبی بود هرچند که درباره ی تمام موارد قبلا بحث کرده بودیم قبلا ولی دیدنشان یکجا لطف دیگری داشت.
من مطالب مربوط به پاراگراف هشتم را مثل تو شنیده ام (اغوای تغییر نوع حکومت ونامزدی دهخدا) ولی نمی دانم تا چه حدی مستند باشند؟
سلام ناصر جان
خود دهخدا در اين مورد که چرا قرعه کار را به نام تو زدند ميگه:" ديکتاتور آدم باقی نگذاشته بود سراغ ما آمدند."
به هر حال همونطور که گفتم ایرادات زیادی به مصدق هست و قبول دارم اما در مورد دیکتاتور بودن یا نبودن شاه و اینکه آیا چون زورش رو نداشت اعمال دیکتاتوری نمیکرد یا چون واقعا دیکتاتور نبود و اینکه چطور شد که بعدها دیکتاتور شد یا سایر موارد تاریخی که ذکر کردی اگرچه در برابر آگاهی تو نسبت به تاریخ من هیچ ادعایی ندارم اما خوب منابع مختلف چیزای متناقضی ذکر کردن. راستش میدونی به نظر من خیلی وقتا کسانی که از تاریخ مینویسن تاریخ رو به نفع آرای خودشون تعریف میکنن حالا میخواد داریوش شایگان باشه یا کنت پولاک، شریعتی باشه یا اون نویسنده آخرین سفر شاه که اسمش یادم نمیاد
منظور منم این نبود که انگلیس حق داشت کودتا بکنه نه آمریکا اشاره من به این بخش از مطلب اولمن بودن که گفته بود مصدق صنعت نفت رو که توسط آمریکا و چند کشور غربی اداره میشد ملی کرد خواستم بهش یادآوری کنم که اصلا آمریکایی در کار نبود و این توجیه مناسبی نیست
حالا شاید هم جدی گرفتم و بعدا یه توضیح مفصلتری نوشتم شایدم نه
علی جان سلام
بند هفتمش خیلی تند بود، منو یاد بند هفتم منشور شورای امنیت میندازه! بقول ناصر سر از جبهه دشمن درآوردی!
ولی از شوخی گذشته مطلبت به نظر من کاملاً قابل استناده، یعنی نه تنها حرفهات مستدله، بلکه استنتاج های بی نقصی کردی، و هیچ جا به خواننده نگفتی به من چه؟ خودت منبعش رو پیدا کن
در جواب علي عزيز
من با اين نظرت کاملا موافقم و اينو بارها گفتم که در جامعه اي که دروغ- که البته توي پستهاي قبلي بهش پرداختم و باز هم ميپردازم- بيشتر از راست گفتن عاديه تاريخ ها هم بطرز حيرت آوري مخدوش اند و شايد بعضي وقت ها اين موضوع تاريخ رو برام جذاب تر ميکنه، چونکه خودم ميتونم با خوندن مطالب مختلف و کنار هم قرار دادن اونها پيش هم حقيقت رو استنتاج و استخراج کنم. اين متن رو شايد بشه از اون دسته موارد محسوب کرد. هرچند گاهي اوقات فکر ميکنم خود من هم شايد از زياده روي و يکسو نگري مبرا نباشم. اما دست کم اين سعي رو دارم که بيطرفانه قضاوت کنم. و در کل همون طوري که گفتي اين بحث( به طور خاص) يک بحث بسيار چالش برانگيزه که طرحش در موقعيت کنوني شايد کمکي به ما نکنه
در جواب رضای عزیز
خیلی خوشحالم که مطلبمو حوصله کردی و تا آخر خوندی. خودم هم که بند هفتم رو میخونم احساس میکنم که تند تر از بقیه بندهاست، اما در بحث منصفانه بودنش فکر میکنم که منصفانه قضاوت کرده باشم. به هر حال من در مشی کلی وبلاگ پیمان شکن عهد اخوتی با هیچ کس ندارم، بنا را بر تابو شکنی گذاشتم و حتی به سنگنوشته داریوش کبیر هم با نگاه انتقادی برخورد کردم. به هرحال باید تارهای عنکبوتی که مدتهاست در پنجره ذهن ما تنیده شده است از میان برداریم تا نور حقیقت – که هیچ بار ارزشی از آن نمیخواهم برداشت کنم- آشکار شود.
آقا خیلی جالب بود و من خیلی از اینارو نمی دونستم و احتمالاً از این به بعد بیشتر حساس خواهم شد تا اطلاعات بیشتری کسب کنم .
فقط یه سوال:
این بحث مصدق و شاه و ... آیا به الان مربوط می شه ؟
یعنی دردی دوا می کنه ؟
ببخشید البته می دونم ممکنه سوال چرتی پرسیده باشم اما دوست دارم یه کم وارد قضیه بشم
سوالم برای دونستن هست و نه برای به هم زدن بحث .
سلام ممنونم از حسن نظرت.
اما در مورد سوالت باید بگم که پاسخش رو در سه کامنت بالاتر در آخر دادم. نه فکر میکنم احتمالا این بحث الان زیاد جای طرحش نیست
سلام خوبی علی آقای گل
مطلب و خوندم درست متوجه نشدم که از قول خودت بود یا دیگری که خیلی هم نیست 2 نکته به نظرم آمد اول اینکه با این نظر که بعد از کودتا چهره شاه در بین مردم خراب شد و همین موضوع جرایانات تند و غیر درستی را در ایران شروع کرد که نتیجه ان انقلاب 57 و قرار گرفتن طیفهای فکری متفاوت و متناقض در کنار هم و در نهایت جنگ این گروهها بر سر قدرت که برای ایران چیزی به جز اسبداد بیشتر را نداشت یه طور کامل موافقم ضمن اینکه باید توضیح بیشتری در مورد مستبد بودن بدهیم چراکه قرار دادن شاه در کنار افرادی مانند صدام و هیتلر به عنوان مستبد واقا صحیح نیست
به نظر من شاه بیش از اینکه مستبد باشد از اطراف خود می ترسید و به هیچ کس اعتماد نداشت طوری که در کاخ خودش هم مورد سو قصد قرار گرفت و اینکه وقتی میگوییم مستبد باید دقیقا معلوم کنیم چه میزان چراکه مردم ایران پس از شاه و با دیدن صدام معنی واقعی مستبد را فهمیدند البته به نظر من سلطنت طلبها هم در بد نام کردن شاه به واسطه ندانم کاریهاشون بسیار موثر بودند اما این حملات تند رو به مصدق کاملا رد میکنم چراکه اگه مصدق مستبد بود که شکست نمی خورد اگه مصدق همون کاری که بعد از انقلاب 57 با ارتشیها کردند به خصوص پایگاه نوژه اکر کرده بود که سرنگون نمی شد صرف اینکه به کسی گفته تو نمی فهمی ملاک مستبد بودن برای یک رهبر آن هم در شرایط حاد آن زمان نیست برای مستبد نبودن مصدق همین بس که دست به جنایت و کشتار حتی علیه خانواده سلطتنی نزد مصدق چهره بزرگ ملی و نه فقط یک شخص بلکه نام بزرگش به تنهایی مبین یک جرایان فکری است جرایانی که نه وابستگی به غرب و نه شرق و نه عرب داشت بلکه تماما وابسته به هویت ایرانی خود داشت من نمی گم از مصدق انتقاد نشود یا مصدق اشتباهاتی از جمله بی مهری با شاه رو نداشت ولی پس از گذشت سالها و مشاهده نتیجه ها انتقاد کردن ساده است همانطور که میشه به شریعتی انتقاد کرد و من با انتقاد موافقم اما در این مورد به نظر من با قرار دادن کلمه کبیر در مقابل نام مصدق حتی ضمن اینکه از او انتقاد می کنیم از جریان همراه مصدق که تنها جرایان ملی محض ما در 100 سال گذشته بوده و اینک به شدت به انزوا رفته دفاع کنیم
با سپاس روزبه
روزبه عزيز
از خودت هيچ رد يا نشوني اي نذاشتي. ناچارا جوابت رو همين جا ميدم:
در مورد مصدق بايد بگم که ايشان هنوز بر قدرت کاملا سوار نشده بود اما از قرائن اينچنين معلوم بود که يا حکومت تقديم روسها ميشد و يا سر از يک ديکتاتوري شوونيستي خطرناک در مي آورد. (اگر خواستي بعدا ميتونيم در اين مورد بحث کنيم)
در مورد اينکه حرکت مصدق رو يک حرکت اصيل ملي ميدوني بايد بگم که اين گفته ات از يه پيش فرض غلط نتيجه ميشه که:" هرچيز مربوط به خودمون درست و اصيله و هرچيزي غير از اون مشکوک ، ناجور و غلط".
اسلام و هويت اسلامي رو که بي شک بخش انکار ناپذيري از فرهنگ ايراني است (اينجا نميخوام ارزش گذاري کنم) به عرب فرو کاهيدن و کنار گذاشتن ما رو دچار خطاي محاسبه ميکنه. نظريه ايرانيت منهاي اسلاميت ممکنه در ابتدا فريبنده به نظر بياد اما با توجه به واقعيات جامعه ما خيلي زود محاسبات و نظريه هاي بنا شده بر اين پايه فرو ميريزه و ويران ميشه.
همين طور غرب و تفکر مدرن رو با اين مستمسک که مال ما نيست تخطئه کردن ومدام "عجب منم" زدن چيزي نيست که باهاش کشور و ملتي پيشرفت کنند.
ديگه اين که نميدونم از شعار دادن چي نصيب ما تا حالا شده که حالا بگيم به مصدق، کبير يا نگيم . دوره اين صغير و کبير کردن ها گذشته بايد نقدشون کرد و از ضعفهاشون عبرت گرفت.
Post a Comment