12/25/2006

سرودی از چغندرآغاز کن!

(تکنوکراسي ابراهيم بيکي)

امروز بازار مار زلف و سنبل کاکل کساد است. موي ميان در ميان نيست. کمان ابرو شکسته، چشمان آهو از بيم آن رسته است. به جاي خال لب از زغال معدني بايد سخن گفت. از قامت چون سرو و شمشاد سخن کوتاه کن. از گردو و کاج جنگل مازندران حديث ران. از دامن سيمين بران دست بکش و بر سينه معادن و نقره و آهن بياويز. بساط عيش را برچين دستگاه قالي بافي را پهن کن. امروز استماع سوت راه آهن در کار است، نه نواي عندليب گلزار. باده عقل فرساي را به ساقي بي حيا واگذار، ترياک وطن را ترقي و رواج بده. حکايت شمع و پروانه کهنه شد، از ايجاد کارخانه شمع کافوري سخن ساز کن. صحبت شيرين لبان را به دردمندان واگذار، سرودي از چغندر آغاز کن که مايه شکر است.


زين العابدين مراغه اي، سياحتنامه ابراهيم بيک

3 comments:

علی فتح‌اللهی said...

علی جان نمیدونم حال و حوصله این کارا رو داری یا نه ولی اینم یه دعوت برای بازی وبلاگی
http://ali-fatolahi.blogspot.com/2006/12/blog-post_26.html

Naser said...

سلام
خيلي خيلي مطلب جالبيه. راستش تا مدتها وسوسه مي شدم كه توي وبلاگ خودم بگذارمش آخرسر آنقدر فكر كردم كه تصور كردم قبلا گذاشته ام آن را. به همين خاطر از خيرش گذاشتم.

جداي از شوخي به نظرم تئوري يا درواقع مانيفست انقلابي در تاريخ ادبيات ايران است.

علي دهقانيان said...

سلام
بنظرم صحبتش احمقانه تر از اونه که بشه اسم مانيفست روش گذاشت. اصلا اين بابا گفتمانش ادبي نيست، يه چيز ديگه است، درواقع ضد ادبي است. ميگه بياييد کلا شعر رو ول کنيد بچسبيد به صنعت که تازه اون هم از نظر او خلاصه ميشه توي بهره برداري از جنگل، رواج کشت ترياک، قالي بافي و....
اگر قبول کنيم که نيما مهمترين- نميگم کاملترين- مانيفست انقلابي رو در اين زمينه داره با اون قطعه معروف افسانه کي صحبتش اينقدر پرته. اين، روي هم رفته تکنوکراته – از نوع خيلي قديمي اش- تا منتقد ادبي.