4/18/2007

شهر در امن و امان است

من مدتهاست که ديگر نه بي بي سي ميخوانم و نه گوش ميکنم، اما گاهي سري به سايت فارسي آن – که به مدد فيلتر شکن ها قابل دسترسي است- ميزنم که تقريبا هميشه از هر لحاظ مرا عصبي ميکند.
چند روز پيش که مساله دستگيري ملوانان انگليسي پيش آمده بود ناپرهيزی کردم و به سايت بي بي سي رفتم، شايد تعجب کنيد اما اثري از گزارشي -حتي در حاشيه- پيرامون موضوعي اينچنين داغ که سرتيتر تمامي بنگاههاي خبري در آن روز بود نديدم يعني که: بخوابيد، شهر در امن و امان است.
امروز باز اين خبط يا بهتر بگويم خودآزاري را تکرار کردم و www.bbc.co.uk/persian را به بروسر فيلتر شکن دادم. اين دفعه سعي کردم در اخبار سياسي زياد دقيق نشوم. يکراست رفتم سراغ اخبار هنري. دو موضوع توجهم را جلب کرد:

اولي زيبارويان و اسب ها، نمايشگاه ناصر اويسي بود. در اين گزارش ميخوانيم:"مشخصه آثار او زنان زيباروي برگرفته از خورشيد خانوم ايراني و اسب هاي نيرومند و در حال حرکت و رنگ هاي درخشان است."
در بروشور نمايشگاه نوشته شده " آثار اويسي يادآور کاخ ها و کوشک ها، اسب هاي گران قيمت و فاخر و روزگاري فراموش شده است."
در جاي ديگر ميخوانيم:" اما باز آفريني اين روزگار فراموش شده براي نقاش نه تنها غم انگيز نيست، بلکه به نظر مي رسد با خلق دوباره روزگار رفته، شادي تصاوير با شادي روزگار درهم مي آميزند و جلوه هاي زيباي آنها خود را به رخ مي کشند و قلب هنرمند را سرشار از شادي مي کنند."
و در جاي ديگر:"زنان اويسي پيش از آنکه زن باشند، نماد زن هستند و عجيب نيست که عشق نقاش به اسب در فيگور زن هاي نقاشي هاي او اثر گذاشته اند. انحناهاي بدن زنان و اسب ها گاه آنقدر به هم شبيه اند که به نظر مي رسد زن و اسب در نظر نقاش داراي هويتي يکسان هستند."
و در نهايت مي فهميم که ناصر اويسي سه دهه است که به ايران نيامده و تابلوهاي او بين 500 هزار تا 11 ميليون تومان قيمت گذاري شده است.

گزارش ديگر در مورد کتابي است از کيارستمي تحت عنوان: "حافظ به روايت کيارستمي"
کتاب با نقل قولي از آرتور رمبو آغاز مي شود: "بايد مطلقا مدرن بود."
حالا اينکه چرا؟ شايد چونکه اين خوب است و انسان را ياد ضرب المثل معروف"اندازه نگه دار که اندازه نکوست" مي اندازد.
سپس درمي يابيم که کاري که کيارستمي در اين کتاب کرده اين است که از ديوان حافظ مصراع هايي را برگزيده و هرکدام را در يک صفحه آورده است آنهم به شکل عمودي! مثلا:


عاشق و
رند
نظربازم و مي گويم فاش


و در صفحه روبرو آورده:


سخن غير مگو
با من
معشوقه پرست


و کلي از هوشمندي او در آوردنِ اين دوتا مصرع روبروي هم تعريف و تمجيد شده که باهم ارتباط معنايي دارند بدون اينکه از يک غزل واحد باشند.
ضمن آنکه خود حافظ هم ادعا ندارد که در يک غزل واحد بين تمامي ابيات ارتباط معنايي وجود دارد و شايد درجاهاي مختلف خلاف آنرا اثبات کرده است بايد در همين جا اعتراف کنم در خواندن حافظ بي بضاعت تر از آن هستم که آن ارتباطي را که مد نظر لادن پارسي-نويسنده گزارش- است را درک کنم.
خلاصه آنکه کتابي هست سوسولي و فانتزي و کاملا مناسب براي هديه دادن در روز والنتاين ويژه دختر و پسرهاي زير 18 سال. خود کيارستمي هم فهميده که اين کاري که کرده يکجوري است و براي همين هم به مرجع تقليد در امور حافظ مراجعه کرده وکتاب را پيش بهاء الدين خرمشاهي برده و از او فتوا گرفته که جايز است. خودش در جايي گفته: " حال اگر اين گشاده دستي و گشاده دلي آقاي خرمشاهي نبود فکر مي‌کنم کار سخت‌تر مي‌شد. به هر حال فتواي اين حافظ خوان و حافظ دان بزرگ کمک کرد که کمي از اين تنگ‌نظري ها کاهش پيدا کند وگرنه به اين سادگي نمي‌شود کارهايي را که دلتان مي خواهد اين‌جا انجام دهيد. "

يعني اينکه من که مي بينيد مجوز دارم، وگرنه اونقدرها هم هرکي هرکي نيست. به نظر من کيارستمي در اينجا به بازي خطرناکي دست زده است چون ميتوان تصور کرد که چند وقت ديگر بهاءالدين خرمشاهي هم فيلمي بسازد وبراي کسب مجوز دست به دامن او شود. در ادامه ميبينيم که نظريه ادبي جديدي خلق ميشود و اشکال اساسي که ادبيات کلاسيک ما از آن رنج ميبَرَد و همين موضوع مانع بالندگي و جهاني شدن آن شده است کشف ميگردد: "کيارستمي معتقد است در کشور ما شعر بيش از ظرفيت خواننده است. او گرفتاري شعر موزون را آهنگ آن مي داند و معتقد است اين آهنگ خواننده را از درک يکايک مصرع ها محروم مي کند و سبب مي گردد که شعر فهميده نشود."
در پايان مجيزگويي به اوج ميرسد:"حافظ ساده شده کيارستمي خواننده را در پي مفاهيمي تازه جذب مي کند. تک مصرع ها از نظر معني چنان متنوع و گسترده انتخاب شده اند که بعيد نيست مانند اشعار مشهور حافظ، اين مصرع هاي کمتر معروف به زودي تبديل به ضرب المثل شوند."


يک سري هم به بخش هنري سايت راديو فردا زدم. مطالب اينها بود:
• ۱۰۰عکس از جشنواره کن براي آزادي مطبوعات
• «خداحافظ بافانا»؛ داستان ماندلا و زندانبانش
• آفسايد بالاتر از ۳۰۰ در آمريکا
و نشر و کتاب در هفته گذشته که به معرفي کتابهاي زير پرداخته بود:
• "وردي که بره ها ميخوانند" اثر تازه رضا قاسمي
• "اوديسه من" نوشته يونس تراکمه با الهام از شاهکار هومر
• "مارکسيسم و آزادي" نوشته رايا دونا يفسکايا (با اشاره به دو کتاب ديگر روزا لوکزامبورگ و آزادی زن و فلسفه انقلاب مارکس)

5 comments:

علی فتح‌اللهی said...

بخش حافظ و کیارستمی جالب بود. میدونی یه چیزی که این روزا خیلی حرص منو درمیاره اینه که میبینم خیلیا اینجوری رفتن به سمت فانتزی. نه اینکه بگم این بده. نه همونطور که گفتی فانتزی هم لازمه. بدیش اینجاست که بعضی وقتا به نظر میاد چون نمیتونن به واقعیت بپردازن به فانتزی رو میارن و بعد تازه ازش دفاع هم میکنن

Naser said...

موضوع مقايسه ي بي بي سي و رادي فردا رو قبلا هم درباره اش حرف زديم و من هم کاملا باهات موافقم که بي بي سي يه شيوه ي بسيار موذيانه و اعصاب خورد کن در انتخاب اخبار و گزارش اونها بکار مي گيره.
اما درباره ي کيارستمي. چي بگم والله! خبر رو من هم خوندم.
مطمئنا کتابي نيست که تو خوشت بياد خيلي ولي من بدم نمي ياد ببينمش. هرچند که ايده اش درباره ي وزن و قضيه ي خرمشاهي (که من به عنوان حافظ شناس قدر اصلا قبئلش ندارم) خيلي مزخرفه.
ولي فکر مي کني اشکالي داره که همچين کتابي روز ولنتاين دست به دست بشه؟ بدتر از کتاب هاي کوئيلو و خليل جبرانه؟ يا از خرس عروسکي ولنتاين؟ موضوع اينه که اينجا يه تپه هست به اسم حافظ. جاي خوش آب و هوا و سرسبزي هم هست. حالا هر شاعري، کارگردان و هنرمند ديگه اي که اين ورها زندگي مي کنه مي خواد يه چيزي، يه خاطره اي هم از اين تپه بگه. البته براش استفاده هم داره. بالاخره از اون هم مايه مي ذاره البته.
ولي خيلي جالب بود مقايسه. يادته يه بار پيشنهاد دام که يه پروژه اي شروع کني و شکل مخابره ي اخبار مشترک رو بين اين دو سايت مقايسه کني؟ حتا فقط روي عنوان تيتر ها هم اگه بررسي بشه، نتيجه اش جالب مي شه.

Forough said...

سلام علی
مطلبت جالب بود و من کاملا با نظرت راجع به بی بی سی موافقم. اما این که نوشته بودی توی اخبار بی بی سی خبری از بازداشت ها نبود ، درست نیست. تقریبا هر روز 4-5 تا مطلب در این مورد توی سایتشون بود، البته بماند که به چه شکلی عنوان شده بود!1

علي دهقانيان said...

سلام
خوشحالم که نظر علي و ناصر هم همين بود. من البته از نوشتن اين مطلب چند تا منظور داشتم يکيش مقايسه ديدگاه گزارش بي بي سي و راديو فردا بود مثلا در مورد زن. ببينيد بي بي سي نوشته:" به نظر مي رسد زن و اسب در نظر نقاش داراي هويتي يکسان هستند" اما راديو فردا در مورد روزا لوکزامبورگ و آزادي زن مطلب ميذاره تفاوت سطح اين دو مطلب رو هر کسي ميتونه درک کنه. اين پست رو براي خود بي بي سي هم فرستادم.
در مورد نظر فروغ هم بايد بگم که امکان نداشت براي يه رسانه که اين خبر رو اصلا نياره. اين لا اقل براي حفظ آبروش ضروري بود، تنها چيزي که ادعاي من بود اين بود که توي تيترهاي صفحه اول نديدمشون و البته اين هم مساله کوچکي نيست.
ضمنا منظور من بخش فارسيش بود وگرنه بخش انگليسي يه تفاوتهايي از نظر نحوه گزينش تيتر و خبر داره.

Anonymous said...

من با نظر کیارستمی موافقم خیلی از شعرها به خاطر زیادی زیبایی هاشون درک نمی شن اون هم واسه ی خواننده ی امروز. اما با توجه به تعصبی که من راجع به نشر دارم و ناصر می دونه بعید می دونم راهش این کاری باشه که کیارستمی کرده. به هر حال کیارستمی هم پیغمبر که نبوده...