4/30/2007

عاقبت

بسياری از شاه بيت غزلهای حافظ اقتباس از آثار شعراي متقدم است و حافظ آنها را در قالبي ديگر به کار زده است. این غزل عالي از عراقي نمونه ي از آن است که انسان را به لامکاني ميبرد که در وصف نيايد، مشروط بر آنکه از همايونمثنوی در دستگاه همايون با صداي استاد شجريان شنيده شود!
اين شعر به دلايلي کاملاً شخصي در اينجا گذاشته شد:

بود آيا که خرامان ز درم باز آيي
گره از کار فرو بسته ما بگشايي

نظري کن که بجان آمدم از دلتنگي
گذري کن که خيالي شدم از تنهايي

گفته بودي که بيايم چو بجان آيي تو
من بجان آمدم اينک تو چرا مي نايي؟

بس که سوداي سر زلف تو پختم بخيال
عاقبت چون سر زلف تو شدم سودايي

همه عالم بتو ميبينم و اين نيست عجب
به که بينم که تو يي چشم مرا بينايي

پيش از اين گر دگري در دل من ميگنجيد
جز تو را نيست کنون در دل من گنجايي

جز تو اندر نظرم هيچ کسي مي نايد
وين عجب تر که تو خود روي به کس ننمايي

گفتي از لب بدهم کام عراقي روزي
وقت آن است که آن وعده وفا فرمايي

فخرالدين عراقي

3 comments:

Anonymous said...

خيلي جالبه علي. من ديروز داشتم همايون مثنوي شجريان رو گوش مي كردم و دقيقا توجهم جلب شد به زيبايي همين شعري كه اينجا گذاشتي. حس خيلي خوبي بود

علی فتح‌اللهی said...

به یه دلیل مشخص؟ چه مبارک دلیلی و چه فرخنده مشخصی! باید باشه که به این شعر نغز گره زده شده

Anonymous said...

سلام علی جان:امیدوارو هر دلیلی که هست خیر باشه.به نکته های قشنگی اشاره کردی ،دیوان حضرت حافظ پره از نکته هایی که هر ذره اش جای تاءمل داره.خوش آن ساعت که در یادم بماند