7/22/2008

هامون

من‌ام آری من‌ام
که از اين‌گونه تلخ مي‌گريم
که اينک
زايش من
از پس دردی چهل‌ساله
در نگرانيِ اين نيم‌روز تفته
در دامانِ تو که اطمينان است و پذيرش است
که نوازش است و بخشش است. ــ
در نگراني‌ اين لحظه‌ی ياءس،
که سايه‌ها دراز مي‌شوند
و شب با قدم‌های کوتاه
دره را مي‌انبارد.

ای کاش که دست تو پذيرش نبود
نوازش نبود و
بخشش نبود
که اين
همه
پيروزی حسرت است،
بازآمدن همه بينايي‌هاست
به هنگامي که
آفتاب
سفر را
جاودانه
بار بسته است
و ديری نخواهد گذشت
که چشم‌انداز
خاطره‌يي خواهد شد
و حسرتي
و دريغي.
که در اين قفس جانوری هست
از نوازش دستان‌ات برانگيخته،
که از حرکت آرام اين سياه‌جامه مسافر
به خشمي حيواني مي‌خروشد.

احمد شاملو

5 comments:

parissa said...

چشم انداز خاطره اي خواهد شد و حسرتي و دريغي
فقط همين يك خط از اين شعر اين حس رو داره كه در سوگ يك نفر نوشته بشه
حس كلي شعر به نظرم فرق داره

علي دهقانيان said...

پریسای عزیز
این شعر رو بخاطر این نذاشتم. اگر فیلم هامون رو دیده باشی یه جایی از فیلم حمید هامون یا همون خسرو شکیبایی این شعرو با صدای بلند میخونه.

علی فتح‌اللهی said...

ای علی دهقانیان
ای بچه محل صمیمی
استاد من آقای من

بابا دمت گرم که این شعر رو گذاشتی. اون تیپش منو کشته بود موقع خوندن این شعر تو فیلم. من فکر کنم به اندازه سالهای عمر خسرو این فیلم رو دیده باشم اما بعدها فهمیدم فقط من اینطوری نبودم حتی ابراهیم نبوی هم نوشته بود که شاید صد بار فیلم رو دیده باشه و خیلیهای دیگه

Naser said...

شعر جالبیه واقعا.

parissa said...

سلام علی جان
با تاخیر زیاد! ممنون از توضیحت در مورد شعر. خونده شدن این شعر رو توی هامون یادم رفته بود