7/03/2008

که لب از بوسه ي ناسيراب

مجال
بي رحمانه اندک بود و
واقعه
سخت
نا منتظر.
از بهار
حظ تماشايي نچشيديم،
که قفس
باغ را پژمرده مي کند.
از آفتاب و نفس
چنان بريده خواهم شد
که لب از بوسهء ناسيراب.
برهنه
بگو برهنه به خاک ام کنند
سراپا برهنه
بدان گونه که عشق را نماز مي بريم، ـ
که بي شايبه ي حجابي
با خاک
عاشقانه
در آميختن مي خواهم ...


احمد شاملو

2 comments:

علی فتح‌اللهی said...

همیشه به خاطر خوندن یه مطلب خوب میام اینجا و بیشتر وقتا دست خالی بر نمیگردم اگرچه با بعضیاش خیلی موافق نیستم اما در کل همشونو دوست دارم کاش میتونستی بیشتر بنویسی

به هر حال ممنون

علي دهقانيان said...

مرسي علی جان از لطفت و اینکه همه مطالبو میخونی و برام کامنت میذاری
باز هم ممنون