منام آری منام
که از اينگونه تلخ ميگريم
که اينک
زايش من
از پس دردی چهلساله
در نگرانيِ اين نيمروز تفته
در دامانِ تو که اطمينان است و پذيرش است
که نوازش است و بخشش است. ــ
در نگراني اين لحظهی ياءس،
که سايهها دراز ميشوند
و شب با قدمهای کوتاه
دره را ميانبارد.
ای کاش که دست تو پذيرش نبود
نوازش نبود و
بخشش نبود
که اين
همه
پيروزی حسرت است،
بازآمدن همه بيناييهاست
به هنگامي که
آفتاب
سفر را
جاودانه
بار بسته است
و ديری نخواهد گذشت
که چشمانداز
خاطرهيي خواهد شد
و حسرتي
و دريغي.
که در اين قفس جانوری هست
از نوازش دستانات برانگيخته،
که از حرکت آرام اين سياهجامه مسافر
به خشمي حيواني ميخروشد.
احمد شاملو
5 comments:
چشم انداز خاطره اي خواهد شد و حسرتي و دريغي
فقط همين يك خط از اين شعر اين حس رو داره كه در سوگ يك نفر نوشته بشه
حس كلي شعر به نظرم فرق داره
پریسای عزیز
این شعر رو بخاطر این نذاشتم. اگر فیلم هامون رو دیده باشی یه جایی از فیلم حمید هامون یا همون خسرو شکیبایی این شعرو با صدای بلند میخونه.
ای علی دهقانیان
ای بچه محل صمیمی
استاد من آقای من
بابا دمت گرم که این شعر رو گذاشتی. اون تیپش منو کشته بود موقع خوندن این شعر تو فیلم. من فکر کنم به اندازه سالهای عمر خسرو این فیلم رو دیده باشم اما بعدها فهمیدم فقط من اینطوری نبودم حتی ابراهیم نبوی هم نوشته بود که شاید صد بار فیلم رو دیده باشه و خیلیهای دیگه
شعر جالبیه واقعا.
سلام علی جان
با تاخیر زیاد! ممنون از توضیحت در مورد شعر. خونده شدن این شعر رو توی هامون یادم رفته بود
Post a Comment