روزي که سنگ حادثه، از آسمان رسد
اول بـلا، بـه مــرغ بلند آشيان رسـد
اي باغبان، ز بستن در، پس نمي رود
غارتگر خزان، چو به اين گلـْسِتان رسد
آخـِر هـمه کـُدورت، گلچين و باغـبان
گردد بـَدَل بصلح چو فصل خزان رسد
مـَرهم به داغ غـُربت ما،کـِي نهد وطن
گوهر نديده ايم ، که ديگر به کان رسد
من جغد اين خرابه ام ،آخـِر هـُما، نيم
ازخوان رزق تا به کـِي ام، استخوان رسد
رفتم فرو به خاک، ز سرکوب نا کسان
نوبت کجا ، به سرزنش دشمنان رسد
بي بال و پر،چو رنگ ز رُخسار مي پريم
روزي که وقت رفتن ازين آشيان رسد
پيغام عشق، دير به ما ميرسد، کـلـيم
مـِي، در بهار اگر نکـِشم، در خزان رسد
ابو طالب کليم کاشاني
1 comment:
اندرز:
مکن کاری که بر پا سنگت آیو
جهان با این فراخی تنگت آیو
0000
پاسخ:
به حرص ار شربتی خوردم، مگیر از من که بد کردم
بیابان بود و تابستان و آب سرد و استسقا
همیشه همینجوریه.
امروز او، فردا من، پس فردا تو
Post a Comment