9/23/2008

گيسو بلند

نپرسيد اين شعر از کيه چون خودم هم نمي دونم. تنها چيزي که ازش ميدونم اينه که ديشب از عزيزي به من رسيد و مرا غرق طراوت باران کرد:

گيسو بلند
با آن شميم تازه که داري
دستي به ما برآر

بانوي شاليزاران!
باران

ميخواهم از حضور تو باري
ميناي آسمان را
در گردش آورم
وز نوشبار عشق
بنوشانم
اين خشکبار خسته
دلم را
تا با تمام هلهله هاي زمين در آويزم
آوازهاي زندگي ام را

بانوي شاليزاران
باران...

2 comments:

علی فتح‌اللهی said...

و خوانندگان وبلاگت رو هم با خود غرق کردی

Anonymous said...

خوش به حال عزیزت :D

shahram