شما در واقع ميان سياست مصدق و قوام ـ در سالهاي منتهي به کودتا ـ اولي را نادرست مي دانيد و دومي را واقعگرايانه ارزيابي مي کنيد؟ درست است؟
بيشتر از اين است. با مصدق اصولا مسئله نفت که مهم ترين موضوع دولت هاي وقت ايران بود راه حلي نداشت. او پس از کودتا در اعترافي تکان دهنده که به گمان من از نظر دور مانده است، بر اين نکته صحه مي گذارد. او در اين مورد در خاطرات و تالماتش مي نويسد: "... هدف ملت ايران پول نبود، آزادي و استقلال بود که به دست آورده بود و در سايه آن مي توانست همه چيز تحصيل کند. " مصدق اضافه مي کند که حتي فروش نفت "به قيمت روز"، مادام که "ملتي آزادي و استقلال" نداشت، "در حکم غلامي بود که خود را به مبلغ گزافي" مي فروخت". 1 چنين ادعايي، آن هم از سوي کسي که مدعي بود براي حل مسئله نفت آمده است، بس پرسش برانگيز است. در اهميت آزادي و استقلال و تکيه اي که مصدق بر آن داشت حرفي نيست. اما مگر نه اينکه "آزادي و استقلال"ي که بر فقر، بر خاک و خاکستر بنا شده باشد، راه به جايي نبرده و سرانجام خود را در ستم و بي عدالتي باز خواهد يافت؟ پس فروش نفت "به قيمت روز" و درآمد آن در کف پرتوان دولتي که مدعي بود منافع عمومي را در صدر اقدامات خود قرار داده است، گامي مهم در راه کسب آزادي و استقلال محسوب مي شد. آن هم در روزگاري که انگلستان از هيچ کوششي براي آنکه نفت را به قيمت روز نخرد فروگذار نمي کرد. تغيير اين موازنه، اگرچه هنوز به معناي رهايي کامل از اسارت و بردگي نبود، اما بي اهميت خواندن آن از جانب مصدق را چگونه مي توان توجيه کرد؟ چگونه ممکن بود بتوان با چنين نگاهي راهي براي حل مسئله نفت يافت؟ مصدق با چنين ادعايي، هر اعتباري براي فروش نفت به قيمت روز را از اهميتي که داشت سلب مي کرد و با کشاندن آن به حوزه "آزادي و استقلال"، امکان هرگونه موفقيتي را پيشاپيش منتفي مي ساخت. گويي همه آن مذاکرات و همه آن ادعاها پيرامون غرامت و خسارتي که ايران از کمپاني طلب مي کرد، نه هدف، که وسيله اي براي دست يافتن به مقوله اي بود که در کلام مصدق "آزادي و استقلال" نام گرفته بودند. با چنين نگاهي، هيچ مذاکره اي به سرانجام نمي رسيد، چه رسد به حل مسئله نفت. قوام در مقابل، از همان روزگاري که براي نخستين بار بر مسند صدارت تکيه زد، در خصوص مسئله نفت اعلام داشت بايد "با استخراج منابع ثروت مملکت... موجبات ازدياد منافع عمومي و تکثير عايدات دولت و ترفيه حال اهالي فراهم شده، ضمنا براي عده کثيري... تهيه شغل شده باشد. " او با نگاهي متفاوت خود را از مصدق متمايز مي کرد و مي گفت نبايد "... روي چاههاي نفت را ببنديم و مملکت را در فقر بسوزانيم. بايد ايجاد کار و ثروت کرد تا مردم مرفه باشند. " قوام دستيابي به چنين هدفي را در اتخاذ سياستي فارغ از تکيه بر "مرام و آرزو"، فارغ از تکيه بر "پرنسيپ و تئوري" مي دانست. 2 او با چنين نگاهي به حل مسئله نفت و بحراني که ايران را به آتش مي کشيد مي نگريست. نگاهي که چه در نامه اي که به نظر مي رسيد خطاب به مقامات دولت بريتانيا تنظيم شده باشد و چه در اعلاميه تاريخي "کشتي بان را سياستي دگر آمد... " به روشني مستتر است.
حميد شوکت در گفتگو با روز(متن کامل)