3/11/2007

Culture is to die for?

آيا فرهنگ چيزي است که بايد براي آن جان داد؟


به هر سوي که بنگري، جهان در تعارض با خويش است. اگر تفاوتهاي موجود در تمدنها عامل اين درگيريها نيست، پس منشأ آنها چيست؟ انتقادکنندگان به پارادايم تمدني براي تحليل وقايع جهان چه پارادايم بهتري را ارائه ميدهند؟ پارادايم تمدني به گونه بارزي در اکناف جهان، از ارتباط ريشه اي برخوردار است.
همانطور که يکي از سفراي امريکا گزارش کرده است، پارادايم تمدن در آسيا همانند آتشي سريع و پرزور، در حال گسترش است. در اروپا نيز رييس اروپايي جامعه اروپا آقاي ژاک دلور اعلام مي کند که درگيريهاي آينده بوسيله عوامل فرهنگي شعله ور خواهد شد و نه عوامل اقتصادي يا ايدئولوژيک. وي همچنين هشدار ميدهد که غرب نياز دارد که نسبت به باورهاي مذهبي و فلسفي ديگر تمدنها و شيوه نگرش ديگر ملتها نسبت به منافعشان شناخت عميقتري پيدا کند و مشترکات موجود در فرهنگها را بشناسد.
در مقابل، مسلمانان نيز "برخورد" را عاملي براي شناسايي و شايد شاهدي در زمينه برتري تمدن خود و بي نيازي آن به غرب، نگريسته اند. و اينکه تمدنها واحدهاي مفيدي هستند که با نحوه نگرش و تجربه مردم از واقعيت ها سازگارند.
تاريخ به پايان نرسيده است. جهان واحد نيست. تمدنها نوع بشر را متحد و متفرق ميسازند. عواملي که درگيري بين تمدنها را بوجود مي آورد، تنها درصورتي کنترل شدني است که شناخته شود. در جهان متشکل از تمدنهاي مختلف، همان گونه که در مقاله "برخورد تمدنها" نوشته ام، هر تمدني بايد همزيستي با ديگري را بياموزد. نهايتا آنچه براي مردم اهميت دارد، منافع اقتصادي يا ايدئولوژيک يا سياسي نيست بلکه باورهاي ديني، خانوادگي، رابطه خوني و باورها و ديگر چيزهايي است که مردم با آنها شناخته ميشوند و با آنها مبارزه ميکنند و در راه آنها کشته ميشوند.
به همين دليل است که برخورد تمدنها پديده محوري سياست جهاني، در حال نشستن به جاي جنگ سرد است و پارادايم تمدني بهتر از هر چارچوب ديگري، نقطه آغاز مفيدي براي شناخت و همگامي با تحولات جاري در صحنه جهاني فراهم ميسازد.


ساموئل هانتينگتون، نظريه برخورد تمدنها، ترجمه مجتبي اميري، مرکز چاپ و انتشارات وزارت خارجه

4 comments:

Unknown said...

سلام
اگه اجازه بدي مي خوام يه نظر كوچولو بدم در مورد بحثي كه
اينجا
اوردي
همه مي دونيم كه دو مفهوم فرهنگ و تمدن هميشه مشكل تعريف و تمايز داشتند و دارند. از نظر من تفاوت بين اين دوتا رو در ارتباط با همين مفهوم"برخورد" مي تونيم روشن كنيم.
اگر از برخورد معناي مواجهه و آگاهي پيدا كردن از "ديگري" را در ذهن داشته باشيم به احتمال قوي با مقوله "فرهنگ" سروكار داريم. در عين حال اگر از مفهوم برخورد معناي "تضاد و تنش" (به عنوان مثال جنگ)را در نظر داشته باشيم، مي توانيم اميد وار باشيم كه با مقوله" تمدن" روبرو هستيم.
مرسي
سعيد جهانيان

علي دهقانيان said...

سلام
من فکر ميکنم مقوله تمدن تنها در" برخورد" موضوعيت نمي يابد بلکه مقوله اي است فربه تر که شاکله فرهنگي يکي از مولفه ها آن است. مسائلي همچون نحوه نگرش به اقتصاد، نحوه چينش نهادهاي اجتماعي و... در يک حوزه تمدني واحد شايد بيان کننده زير مجموعه هايي باشد که-با قبول بر هم کنشهاي متقابل و پياپي با فرهنگ- در درون محدوده تمدني خاص و خارج از گفتمان فرهنگي نيز ميتوانند مطرح گردند.

علی فتح‌اللهی said...

میدونی این برخورد یه تبعاتی داره که بدترینش اینه که داره عقلانیت رو از بین میبره. در هر دو طرف افراطی گری و جنگ طلبی شنیده میشه و صدای منطق و میانه روی خاموش میشه. آخه مسلمونای دنیا که نمیان به حرفای چار تا آدم عاقل گوش کنن اونا بیشتر تابع حرفای روحانیون سنتی و افراطی هستن از اون طرف غربیها هم اصلا نمیدونن مثلا دکتر سروش کیه اونا نهایتا احمدی نژاد رو به عنوان نماد تمدن اسلامی میشناسن. من فکر میکنم مدعیان امروزی لیبرالیسم در برابر گسترش بی رویه افراطی گری اسلامی هیچ راه حلی ندارن و گیج و مبهوت هستن و از همه بیشتر امثال من و تو از این بلاتکلیفی ضربه میخوریم

علي دهقانيان said...

با نظرت کاملا موافقم. کاملا درست و سنجیده بود. ممنون