عقل فرنگى به هيچ وجه بيشتر از عقل ما نيست، حرفى كه هست در علوم ايشان است و قصورى كه داريم اين است كه هنوز نفهميدهايم كه فرنگىها چقدر از ما پيش افتادهاند. ما خيال مىكنيم كه درجه ترقى آنها همانقدر است كه در صنايع ايشان مىبينيم و حال آنكه اصل ترقى ايشان در آئين تمدن بروز كرده است و براى اشخاصى كه از ايران بيرون نرفتهاند، محال و ممتنع است كه درجه اين نوع ترقى فرنگ را بتوانند تصور نمايند. اين مطلب عمده را نمىتوان بيان بكنم مگر به تشبيه مطالب مأنوس.
كارخانجات يوروپ بر دو نوع است: يك نوع آن را از اجسام فلزات ساختهاند و نوع ديگر از افراد بنىنوع انسان ترتيب دادهاند. مثلا از چوب و آهن يك كارخانه ساختهاند كه از يك طرف پشم مىريزند و از طرف ديگر ماهوت برمىدارند. و همچنين از بنىنوع انسان يك كارخانه ساختهاند كه از يك طرف اطفال بىشعور مىريزند و از سمت ديگر مهندس و حكماى كامل بيرون مىآورند. محصول كارخانجات فلزى كموبيش در ايران معروف است، مثل ساعت و تفنگ و تلگراف و كشتى بخار. از وضع ترتيب اين قسم كارخانجات فىالجمله اطلاع داريم. اما از تدابير و هنرى كه فرنگيها در كارخانجات انسانى به كار بردهاند اصلا اطلاعى نداريم. مثلا هيچ نمىدانيم كه الان در لندن يك كارخانه هست كه اگر از پانصد كرور ماليات ديوان كسى ده تومان بخورد، در آن كارخانه لامحاله معلوم مىشود و نيز در پاريس چنان كارخانهاى هست كه اگر در ميان هفتاد كرور نفس، به يكى ظلم بشود حُكماً در آنجا بروز مىكند و همچنين كارخانهاى دارند وقتى كه ده كرور پول در آنجا بريزند بعد مىتوانند صد و بيست كرور پول نقد از همان كارخانه بيرون بياورند و خرج كنند.
ملل يوروپ هر قدر كه در كارخانجات و فلزات ترقى كردهاند، صد مراتب بيشتر در اين كارخانجات انسانى پيش رفتهاند. زيرا كه اختراعات صنايع فرنگ، اغلب حاصل عقل يك نفر يا نتيجه اجتهاد چند نفر از ارباب صنايع بوده است و حال آنكه اين كارخانجات انسانى حاصل عقول و اجتهاد كل حكماى روى زمين است. مثلا هرگز بيست نفر مهندس جمع نشدهاند كه يك كارخانه ساعت بسازند، اما حال هزار سال است كه در انگليس و فرانسه سالى هزار نفر از عقلا و حكماى ملت جمع مىشوند و در تكميل كارخانجات انسانى مباحثات و اختراعات تازه مىنمايند.
از اين يك نكته مىتوان استنباط كرد كه فرنگيها بايد چقدر در اين كارخانجات انسانى ترقى كرده باشند. حال چيزى كه در ايران لازم داريم اين كارخانجات انسانى است. مثل كارخانه ماليات، كارخانه لشكر، كارخانه عدالت، كارخانه علم، كارخانه امنيت، كارخانه انتظام و غيره. هرگاه بگوئيم ما اينها را داريم سهو غرايبى خواهيم كرد و اگر بخواهيم ما خودمان بنشينيم و اين نوع كارخانجات اختراع بكنيم مثل اين خواهد بود كه بخواهيم از پيش خود كالسكه آتشى بسازيم. در فرنگ ميان اين كارخانجات انسانى يك كارخانه دارند كه در مركز دولت واقع شده است و محرك جميع ساير كارخانجات مىباشد. اين دستگاه بزرگ را «دستگاه ديوان» مىنامند.
ميرزا مَلكَم خان ناظم الدوله ، رسالۀ تنظيمات
3 comments:
اگه نگاه کنی میبینی که اساسن نظام آموزشی در ایران جوری طراحی شده که باهوشترین آدما پزشک و مهندس میشن و آدمای متوسط علوم انسانی میخونند. این البته به اقتصاد تک محصولی هم بستگی داره و همینطور تا حدودی به این واقعیت که اگر دری هم در دوران معاصر باز شده از سوی تکنوکراتها بوده اما به هر حال جایگاه علوم انسانی در کشور نسبت مستقیمی داره با سطح خوشبختی ما
اصرار میرزا ملکم در استفاده از لفظ کارخانه برام جالبه من معتقدم که ما بیش از هر چیزی به تولید نیاز داریم تولید در انواع مختلفش اما بیش از همه نیاز داریم فرهنگ تولید رو یاد بگیریم
در هر دو مورد با نظرت موافقم علی جان
ای پاچه...
Post a Comment