11/06/2008

علوم انساني

عقل فرنگى به هيچ وجه بيشتر از عقل ما نيست، حرفى كه هست در علوم ايشان است و قصورى كه داريم اين است كه هنوز نفهميده‏ايم كه فرنگى‏ها چقدر از ما پيش افتاده‏اند. ما خيال مى‏كنيم كه درجه ترقى آنها همانقدر است كه در صنايع ايشان مى‏بينيم و حال آنكه اصل ترقى ايشان در آئين تمدن بروز كرده است و براى اشخاصى كه از ايران بيرون نرفته‏اند، محال و ممتنع است كه درجه اين نوع ترقى فرنگ را بتوانند تصور نمايند. اين مطلب عمده را نمى‏توان بيان بكنم مگر به تشبيه مطالب مأنوس.
كارخانجات يوروپ بر دو نوع است: يك‏ نوع آن را از اجسام فلزات ساخته‏اند و نوع ديگر از افراد بنى‏نوع انسان ترتيب داده‏اند. مثلا از چوب و آهن يك كارخانه ساخته‏اند كه از يك طرف پشم مى‏ريزند و از طرف ديگر ماهوت برمى‏دارند. و همچنين از بنى‏نوع انسان يك كارخانه ساخته‏اند كه از يك طرف اطفال بى‏شعور مى‏ريزند و از سمت ديگر مهندس و حكماى كامل بيرون مى‏آورند. محصول كارخانجات فلزى كم‏وبيش در ايران معروف است، مثل ساعت و تفنگ و تلگراف و كشتى بخار. از وضع ترتيب اين قسم كارخانجات فى‏الجمله اطلاع داريم. اما از تدابير و هنرى كه فرنگيها در كارخانجات انسانى به كار برده‏اند اصلا اطلاعى نداريم. مثلا هيچ نمى‏دانيم كه الان در لندن يك كارخانه هست كه اگر از پانصد كرور ماليات ديوان كسى ده تومان بخورد، در آن كارخانه لامحاله معلوم مى‏شود و نيز در پاريس چنان كارخانه‏اى هست كه اگر در ميان هفتاد كرور نفس، به يكى ظلم بشود حُكماً در آنجا بروز مى‏كند و همچنين كارخانه‏اى دارند وقتى كه ده كرور پول در آنجا بريزند بعد مى‏توانند صد و بيست كرور پول نقد از همان كارخانه بيرون بياورند و خرج كنند.
ملل يوروپ هر قدر كه در كارخانجات و فلزات ترقى كرده‏اند، صد مراتب بيشتر در اين كارخانجات انسانى پيش رفته‏اند. زيرا كه اختراعات صنايع فرنگ، اغلب حاصل عقل يك نفر يا نتيجه اجتهاد چند نفر از ارباب صنايع بوده است و حال آنكه اين كارخانجات انسانى حاصل عقول و اجتهاد كل حكماى روى زمين است. مثلا هرگز بيست نفر مهندس جمع نشده‏اند كه يك كارخانه ساعت بسازند، اما حال هزار سال است كه در انگليس و فرانسه سالى هزار نفر از عقلا و حكماى ملت جمع مى‏شوند و در تكميل كارخانجات انسانى مباحثات و اختراعات تازه مى‏نمايند.
از اين يك نكته مى‏توان استنباط كرد كه فرنگيها بايد چقدر در اين كارخانجات انسانى ترقى كرده باشند. حال چيزى كه در ايران لازم داريم اين كارخانجات انسانى است. مثل كارخانه ماليات، كارخانه لشكر، كارخانه عدالت، كارخانه علم، كارخانه امنيت، كارخانه انتظام و غيره. هرگاه بگوئيم ما اينها را داريم سهو غرايبى خواهيم كرد و اگر بخواهيم ما خودمان بنشينيم و اين نوع كارخانجات اختراع بكنيم مثل اين خواهد بود كه بخواهيم از پيش خود كالسكه آتشى بسازيم. در فرنگ ميان اين كارخانجات‏ انسانى يك كارخانه دارند كه در مركز دولت واقع شده است و محرك جميع ساير كارخانجات مى‏باشد. اين دستگاه بزرگ را «دستگاه ديوان» مى‏نامند.

ميرزا مَلكَم ‏خان ناظم ‏الدوله ، رسالۀ تنظيمات

3 comments:

علی فتح‌اللهی said...

اگه نگاه کنی میبینی که اساسن نظام آموزشی در ایران جوری طراحی شده که باهوشترین آدما پزشک و مهندس میشن و آدمای متوسط علوم انسانی میخونند. این البته به اقتصاد تک محصولی هم بستگی داره و همینطور تا حدودی به این واقعیت که اگر دری هم در دوران معاصر باز شده از سوی تکنوکراتها بوده اما به هر حال جایگاه علوم انسانی در کشور نسبت مستقیمی داره با سطح خوشبختی ما

اصرار میرزا ملکم در استفاده از لفظ کارخانه برام جالبه من معتقدم که ما بیش از هر چیزی به تولید نیاز داریم تولید در انواع مختلفش اما بیش از همه نیاز داریم فرهنگ تولید رو یاد بگیریم

علي دهقانيان said...

در هر دو مورد با نظرت موافقم علی جان

Anonymous said...

ای پاچه...