10/08/2007

البته تا پاي فاجعه رفتند

در سال 1911 واقعه شوستر پيش آمد. دولت ايران مورگان شوستر جوان ليبرال آمريکايي را با اختيارات زياد خزانه دارکلّ کرد. شوستر مردي درست کار و کم تجربه و ايدآليست بود و راه و رسم مديريت در اوضاع و احوال ايران را نمي دانست. هم هيئت حاکمه ايران را خشمگين کرد هم دولت جابر و قاهر روس را که در شمال ايران تقريباً حکومت مي کرد. وقتي هم که روس ها، به مناسبت پاره اي از اقدامات شوستر، از دولت ايران خواستند که عذرخواهي کند، خون ملّت و نمايندگان مجلس به جوش آمد و طبل آمادگي براي شهادت نواخته شد. درجايي که مي شد با يک ژست فروتنانه آتش خشم روس ها را فرونشاند، واکنش تند و بي حساب ملّت غيور سبب شد که روسيه تزاري لشکر خود را در شمال با تهديد به اشغال تهران به حرکت درآورد. در نتيجه، ودر آخرين لحظات، دولت ايران به خفتّ بارترين نحوي مجبور شد به تقاضاهاي بعدي و صد بدتر و شديدتر روس ها- از جمله عزل و اخراج شوستر از ايران- تن در دهد و، باز هم از روي ناچاري، مجلس محترم را منحّل کند.
تقي زاده در سيزده تلگراف از خارج به سرانِ ملّت و دولت التماس کرد که سرسختي کودکانه و زيان بار را رها کنند: به مؤتمن الملک (رئيس مجلس)، به سليمان ميرزا (بعداً اسکندري، رهبر دموکرات ها در مجلس)، به وحيدالملک (بعداً شيباني، از رهبران دموکرات در مجلس) به سيّد محمدرضا شيرازي (بعداً مساوات، از رهبران دموکرات در مجلس) به سردار اسعد سوّم (جعفر قليخان بختياري، که عمويش صمصام السلطنه رئيس الوزرا بود)، به وثوق الدوله (وزيرخارجه)- به بعضي از اينها، چند بار. اهميّت موضوع فقط در ارتباط با زندگي تقي زاده و فاجعه شوستر نيست، بلکه بويژه در ارائه نمونه اي از افراطي گري هاي ملّت ايران است که همواره با ردِّ هرگونه مصالحه براي خود فاجعه آفريده و از آن نيز درسي نگرفته است. تلگراف به مؤتمن الملک نمونه بارز کلّ آنهاست:
"با نهايت اضطراب و تحيرّي که از يک هفته به اين طرف دچارش بودم هرگز گمان نمي کردم که دولت و ملّت ايران سَرِ يک عذرخواهي مملکت را به باد بدهند. . . ولي اخبار امروز راجع به اين که اولتيماتوم را تا سه شنبه تمديد کردند شعله اميدي در دلم روشن کرد که بلافاصله به عرض فوري اين تلگراف مبادرت کردم. نمي دانم در ميان اولياي امور کسي نيست که اهميّت موقع را کاملاً بسنجد وبداند که همه عالم ما را تقبيح مي کنند که سَرِ يک عذرخواهي اين همه ايستادگي مي کنيم. از جناب عالي شخصاً به نام وطن التماس مي کنم. . . همين فردا يک کابينه فوري ولو يک هفته اي تشکيل داده و عذرخواهي و مرمّت کنيد که وقت فوت نشود."
البته تا پاي فاجعه رفتند، اگرچه شخص مؤتمن الملک (حسين پيرنيا) از معدود کساني بود که نوعي مصالحه را ترجيح مي دادند.

محمدعلي همايون کاتوزيان، مقاله سيّدحسن تقي زاده: سه زندگي در يک عمر

2 comments:

علی فتح‌اللهی said...

بهتر از این نمیشد حق مطلب رو در مورد این روزا ادا کرد

Naser said...

درواقع عالم سیاست ورزی عالم احساسات گرایی نیست. چه بسا که کاری شجاعانه نتایجی غیرقابل جبران برای یک مملکت داشته باشه. حالا اینکه توی همین احساسات چقدر قصد و غرض شخصی ممکنه دخالت داشته باشه، بماند.
خیلی جالب بود. از روشن بینی و روشنفکری تقی زاده واقعا حظ کردم.