5/28/2006

يك مترو هفتادصدم

يك مترو هفتادصدم، افراشت قامت سخن‌ام
يك مترو هفتادصدم، از شعر ِ اين خانه من ام
يك مترو هفتادصدم ،پاكيزه‌گي، ساده‌دلي
جان ِ دل‌آراي ِ غزل، جسم ِ شكيباي ِ زن ام
زشت است اگر سيرت ِ من،خود را در او مي‌نگري
هي‌ها، كه سنگ‌ام نزني آينه ام، مي‌شكنم
از جاي برخيزم اگر ،پرسايه ام، بيدبُن ام
بر جاي بنشينم اگر ،فرش ِ ظريف ام، چمن ام
يك مغز و صد بيم ِ عسس، فكر است در چارقدم
يك قلب و صد شور ِ هوس، شعر است در پيرهن‌ام
بر ريشه‌ام تيشه مزن، حيف است افتادن ِ من
در خشك‌ساران ِ شما سبز ام، بلوط ام، كهن ام
اي جمله‌گي دشمن ِ من، جز حق چه گفتم به سخن
پاداش ِ دشنام ِ شما، آهي به نفرين نزنم
انگار من زادم‌تان، كژتاب و بدخوي و رمان
دست از شما گر بكشم، مهر از شما برنكنم
انگار من زادم‌تان، ماري كه نيش‌ام بزند
من جز مدارا چه كنم، با پاره‌ي ِ ِ جان و تن‌ام
هفتاد سال اين گُله جا، ماندم كه از كف نرود
يك متر و هفتاد صدم گورم به خاك ِ ِ وطن‌ام

سيمين بهبهانی

2 comments:

علی فتح‌اللهی said...

واقعا زیبا بود. راستی من تازه امروز فهمیدم این وبلاگ توه. مشتریت شدیم استاد

علی فتح‌اللهی said...

علی جان فکر کنم فردا رور تولدت باشه. فکر کنم میدونی که از بین این همه دوست قدیم چرا این یکی رو یادم مونده. نمیدونم از خوش شانسیته یا بدشانسیته. به هر حال تولدی دوباره کن یه چیزی بذار بخونیم. تولدت مبارک