تا امروز شعر بي معني از حافظ خوانده ايد؟ بنظر من اين بيت يکي از آنهاست:
هنگام تنگدستي در عيش کوش و مستي
کاين کيمياي هستي قارون کند گدا را
نميدانم در آن روزگاران عيش و مستي رايگاني هم بوده که فقرا و گدايان طرفي از آن بربندند يا که منظور لسان الغيب از عيش فقرا همان خواب است به تعبير عبيد زاکاني، در اين صورت ميتوان آن مفهوم را با اين بيت از خيام تطبيق داد:
درياب که عمري که اجل در پي اوست
آن به که به خواب يا به مستي گذرد
ليکن اين خواب و مستي و بي خبري نمي تواند بود کيمياي هستي و يارست قارون کردن ،گدا را
هنگام تنگدستي در عيش کوش و مستي
کاين کيمياي هستي قارون کند گدا را
نميدانم در آن روزگاران عيش و مستي رايگاني هم بوده که فقرا و گدايان طرفي از آن بربندند يا که منظور لسان الغيب از عيش فقرا همان خواب است به تعبير عبيد زاکاني، در اين صورت ميتوان آن مفهوم را با اين بيت از خيام تطبيق داد:
درياب که عمري که اجل در پي اوست
آن به که به خواب يا به مستي گذرد
ليکن اين خواب و مستي و بي خبري نمي تواند بود کيمياي هستي و يارست قارون کردن ،گدا را