4/21/2010

شيخ اجل

ديدار تو حل مشکلاتست
صبر از تو خلاف ممکناتست

ديباچه صورت بديعت
عنوان کمال حسن ذاتست

لب‌هاي تو خضر اگر بديدي
گفتي لب چشمه حياتست

بر کوزه آب نه دهانت
بردار که کوزه نباتست

ترسم تو به سحر غمزه يک روز
دعوي بکني که معجزاتست

زهر از قبل تو نوشدارو
فحش از دهن تو طيباتست

چون روي تو صورتي نديدم
در شهر که مبطل صلاتست

عهد تو و توبه من از عشق
مي‌بينم و هر دو بي‌ثباتست

آخر نگهي به سوي ما کن
کاين دولت حسن را زکاتست

چون تشنه بسوخت در بيابان
چه فايده گر جهان فراتست

سعدي غم نيستي ندارد
جان دادن عاشقان نجاتست

5 comments:

علی فتح‌اللهی said...

مرسی فکر کنم سالروز سعدی باشه نه؟

شهرام said...

علی شنیدم داری بر می گردی شیراز !

ميم دال said...

مرا خود با تو چيزي در ميان هست
وگرنه روي زيبا در جهان هست

وجودي دارم از مهرت گدازان
وجودم رفت و مهرت همچنان هست

مبر ظن كز سرم سوداي عشقت
رود تا، بر زمينم استخوان هست

اگر پيشم نشيني، دل نشاني
و گر غايب شوي، در دل نشان هست

به گفتن راست نايد شرح حسنت
و ليكن گفت خواهم تا زبان هست

ندانم قامت است آن يا قيامت
گرمي گويد چنين سرو روان هست؟

توان گفتن به مه ماني، ولي ماه
نپندارم چنين شيرين دهان هست

به جز پيشت نخواهم سر نهادن
اگر بالين نباشد، آستان هست

برو- سعدي ! كه كوي وصل جانان
نه بازاريست كانجا قدر جان هست
((سعدي))

علي دهقانيان said...

آره علی جان روزی سعدیه اول اردیبهشت ماه جلالی بلبل گوینده بر منابر قضبان
بر گل سرخ از نم اوفتاده لآلی. همچو عرق بر عذار شاهد غضبان

اول دیباچه گلستان هستش

Anonymous said...

نمیدونم فلسفه اینکه یک نفر وبلاگی درست کنه و فقط اشعار شعرا را بنویسه چیه شاید بخوان اینجوری پز روشنفکری بدهند !!!