[فريدون]آدميت سپس پوست از كلۀ مهدى بازرگان مىكَند. بازرگان هم تاريخ را تصويرى از وقايع معاصر مىديد: شكست خودش از حريفانى كه پيشتر خيال كرده بود پيرو او هستند اما خيلى زود متوجه شد خودشان را كارفرماى او مىدانند؛ و تجديدمطلع كينه و خصومت ديرينش با حزب توده.
بحث آدميت اين است كه مهندسْ افكارش را در قالب وقايع تاريخى به خورد مخاطبان مىدهد: خودش را اميركبير و حزب جمهورى اسلامى را روحانيونى مىبيند كه از او پشتيبانى نكردند. و نشان مىدهد حكم تاريخى بازرگان، ”چپىها هميشه مانع مبارزه ملت ايران عليه استيلاى خارجى بودند،“ چنان كلىگويانه است كه معنايى ندارد زيرا چپ يعنى بخشى بزرگ از طيف سياسى و دربرگيرنده گرايشهايى گوناگون.
كوبندهترين نكتۀ جزوۀ آشفتگى [تالیف آدميت] در پانويس صفحۀ آخر آن است: مصدق وقتى بازرگان را براى پست وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش كنونى) پيشنهاد كردند گفت به درد اين كار نمىخورد و اولين اقدامش اين خواهد بود كه چادر سر دخترمدرسهاىها كند. نكتهاى كاملاً واقعى كه آدميت مىتوانست به اين روايت افزوده باشد انتخاب رندانۀ مصدق است كه بازرگان را به رياست سازمان آب تهران گماشت تا هم در زمينۀ درسى كه خوانده بود (ترموديناميك) فعال باشد و هم مؤمنان را قانع كند آب لوله از مصاديق كـُر است زيرا منبع آن بيش از چند ده وجب طول و عرض و عمق دارد...
هر سه شخصيت مورد بحث اين نوشتۀ استثنائاً عامهفهم ِ آدميت[ بازرگان، آل احمد، فرديد]، عوامگرا بودند (غيبت على شريعتى كمى عجيب است). هم آلاحمد و هم فرديد خرافات سياسى رايج در ميان عوام را مىگرفتند، چند جملۀ قصار و فاكت مربوط و نامربوط سر هم مىكردند و به مخاطب بغضدرگلو و اشكدرچشم ِِ اهل دانشگاه اطمينان مىدادند درست فكر مىكند: نفت ايران نقطۀ ثقل دنيا، فرهنگ ايران مايۀ حسد كل غرب، و لاجرم اين سرزمين آماج توطئههاى دشمنان است.
بازرگان هم تاريخ را نوعى قصۀ كلثومننه مىديد اما تا آن حد لىلى به لالاى عوام نمىگذاشت و مىكوشيد اسلام به روايت دانشكدۀ فنى را جانشين اسلام به روايت بازارـ حوزه كند. شكستي غمبار خورد و در دهۀ آخر عمر معتقد شده بود دين شايد بتواند براى آخرت بشر مفيد باشد.
محمد قائد، مقاله ی سينيور ف. اومانيته
No comments:
Post a Comment