12/16/2007

گلوله بند

يكشنبه 8 ربيع الثاني 1303:
ميرزا محمد مليجك اول ادعا كرده بود شخصي است دعايي دارد گلوله بند، هر كسي آن دعا را با خود داشته باشد گلوله به او كارگر نيست. قرار شد آن دعا را به گردن مرغي ببندند و هدف تير نمايند تا تجربه حاصل شود. شخص دعا نويس را كه محمد شفيع ولد اسمعيل ميرزا ابن فتحعلي شاه و معمّم و درويش مسلك ريش سفيدي است آوردند. كهنه بسته اي (حاوي دعا) را بگردن مرغ بيچاره بست و شخصي از فاصله سي قدمي تيري به سمت مرغ شليك كرد. شليك تير همان و مردن مرغ همان. شاهزاده دعا نويس خفيف شد.مليجك سرخ شد. شاه محض تسلي او را دلداري مي داد. ده تومان به شاهزاده انعام مرحمت شد...

از روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه

4 comments:

علی فتح‌اللهی said...

چه جالب! هر روز یکی دیگه از شباهتهای احمدی نژاد با شاهان قاجار رو کشف می کنم

Anonymous said...

خيلي عالي بود. مرسي

Naser said...

کلی خندیدم. خیلی بامزه بود.
حکایت عالی ای بود.

Anonymous said...

درود بر علي عزيز، نمونه بارز يك حكايت نغز بود.منتظر بعديش هستيم