5/05/2007

خورد بُرد مُرد

[اسکندر] به بابل كه بازگشت، بيشتر در مشروبات الكلي اسراف كرد. شبي كه با افسرانش عياشي ميكرد، پيشنهاد كرد كه در ميخواري مسابقه بدهند. پروماخوس دوازده شيشه شراب خورد و يك تالنت جايزه را برد، و سه روز بعد مرد. بعد از آن، در ضيافت ديگري، اسكندر جام شرابي را كه شش شيشه ظرفيت داشت سركشيد.
شب بعد نيز باز شراب فراوان نوشيد و، به علت سرماي ناگهاني هوا، تب كرد و بستري شد. ده روز گرفتار تب بود، و در آن مدت هنوز فرمانهاي ارتش و بحريه را خود صادر ميكرد. در روز يازدهم، به سن سي و سه سالگي، درگذشت (323). وقتي سردارانش از او پرسيدند كه امپراطوري خود را به چه كسي واگذار ميكند، جواب داد:«به نيرومندترين فرد.»

ويل دورانت، تاريخ تمدن ،ج2 ص 615

4 comments:

علی فتح‌اللهی said...

نیرو؟ منظورش چی بود؟ قدرت بدنی؟ ذهنی؟ توانایی تخیل؟ جاه طلبی؟ ... توانایی عرق خوری؟ واقعا تو چی فکر میکنی؟

Anonymous said...

سلام
خوبي؟
امروز يه مطلب از سروش توي اعتماد ملي بود كه ياد اوون نظري افتادم كه براي يه مطلبت(برخورد فرهنگها)نوشته بودم
http://www.roozna.com/Negaresh_site/FullStory/?Id=36431
سعيد جهانيان

علي دهقانيان said...

سلام سعيد جان
مطلب سروش رو خوندم. خيلی جالب بود. ممنون

علي دهقانيان said...

سلام علي جان
شايد اينکه من اين مطلبو از يه جايي بريدم باعث خلط مبحث شد. منظور اسکندر اون کسي است که به اصطلاح گرگ تر باشه و در رقابت قدرت بتونه پيروز بشه
يکجور روح غربي عصيان زده مملو از حس رقابت، به جان هم اندازي مردم باهم، ماجراجويي و کنجکاوی کردن در مورد توانايی های خود و ديگران، روحيه تمتع از زندگي و کام دل راندن تا حد مرگ و ... رو من در اکثر رفتارهاي اسکندر ميبينم