در آن ايام [سربازي]، قيمت نفت ناگهان چهار برابر شده بود و اندك زمانى بعد، تورّم چنان صعود كرد كه دولت بيش از پيش ناچار از دخالت در قيمتگذارى شد. از جمله دستورالعملهاى اتاق اصناف و وزارت بازرگانى و يادم نيست كجاها، يكى اين بود كه تخم مرغ بايد كيلويى خريد و فروش شود، نه عددى.
يك صبح كه نوبت نگهبانى ِ آشپزخانه به من افتاده بود، وقتى با سربازها به آمادگاه لشكر رفتيم، به استوار مأمور تحويل خواروبار تذكر دادم كه تخم مرغ دانهاى نه، بلكه وزن متوسط تخم مرغ ضربدر تعداد نفرات. برّ و برّ به من نگاه كرد و گفت چنين حرفى برايش تازگى دارد. گفتم وقتى تازگىاش را از دست داد ما برمىگرديم و سهميه تخم مرغ گـُردان را مىگيريم. و بيرون آمدم. جلو در ِ آشپزخانه هنوز از جيپ پياده نشده بودم كه سربازى از ستاد گُردان دواندوان سر رسيد و گفت رئيس ركن چهار لشكر مرا خواسته است.
سرهنگِ رئيس آماد و ترابرى با بىصبرىِ آشكارى كه پشت لايهاى نازك از خونسردى ِ ادارى مخفى شده بود، و با جملاتى كه سعى مىكرد هرچه بيشتر لفظ قلم باشد، گفت ارتش از حضور دانشگاه رفتهها استقبال مىكند اما جوانان درسخوانده هم بايد خودشان را جمع و جور كنند، رفتار شخصى را كنار بگذارند و توجيه بشوند (اصطلاحاتِ ''شخصى" و ''توجيهنشده" در ارتش براى توصيفِ آميخته به تحقيرِ رفتار آدمهاى بىانضباط و شوت به كار مىرود). و ناگهان پرونده رو كرد: اصطلاحات عجيب وغريب در دهن سربازها مىاندازم و به آشپزخانه گـُردان گفتهام ''مطبخ ِ قشون"؛ كه لنترانىپراندن در محيط نظامى غيرقابل تحمل است؛ كه ابعاد سبيلم خيلى از كادر مجاز فراتر مىرود؛ و رفت سر اصل مطلب: لغو دستور كردهام و در برنامه جارى دست به اخلال زدهام؛ و شمشير را از رو بست: برهمزدن برنامه غذايى ِ پادگان يعنى گرسنهنگهداشتن پرسنل؛ گرسنهنگهداشتن پرسنل يعنى تمهيد براى شورش، و اين يعنى سپردهشدن فرد خاطى به دادگاه نظامى. تخممرغها را طبق روال هميشگى تحويل گرفتيم و بساط سبزى پلو و كوكوى پرسنل لنگ نمانـْد.
بعدها از خودم پرسيدم چرا آن روز صبح به فكر افتادم يكتنه روش جارىِ ارتش را تغيير بدهم و حق سربازها را بگيرم؟ اگر خوددارىِ من از تحويلگرفتن تخممرغها باعث مىشد سربازهاى گـُردان بدون ناهار بمانند و دست به شورش بزنند، و بعد مرا به دادگاه نظامى ببرند، محكوم كنند و در سپيده دمى سرد و مِهآلود به جوخه اعدام بسپارند، آيا كتابى (به سياق قيام افسران خراسان و احتمالاً به كوشش آقايان ايرج افشار يا على دهباشى) منتشر مىشد با عنوان «مينى قيام ِ خراسان»؟ آيا ياد و خاطره من در كتابها ارزش آن را داشت كه فداى تلاش تكنفره خويش در راه شمارش بيضه ماكيان و افزايشِ احتمالى ِ سهميه كوكوى سبزىِ پرسنل شوم؟ بگذاريد به عنوان خالىبندِ سابقهدار يك بار هم كه شده حرف دلم را بزنم: بر خلاف نظر سعدى كه "مرد نكو نام نميرد هرگز"، بيشتر با نظر وودى آلن موافقم كه آدم بهتر است در آپارتمان ِ خودش زنده باشد تا در دل ِ مردم.
محمد قائد، برگرفته از "تخم مرغ های قشون و چتر من"
3 comments:
عالی بود.
چرا لینک نمی گذاری؟
مرسی. لینک رو گذاشتم. دوست داری برو کاملشو بخون
خيلي خوب بود. مرسي
Post a Comment