تقي زاده در مجلس پنجم (1305-1303) نقش فعالي نداشت. حتي به جرگه دموکرات ها و سوسيال دموکرات هاي مجلس - که سليمان ميرزا رهبرشان بود- نپيوست. هوشمندي و تجربه و مشاهداتش به او آموخته بود که يکشبه و يکساله و چند ساله نمي توان جامعه را-آن هم جامعه ايران را-بکلّي عوض کرد. گذشته از اين، کسي که زماني نام خود را «فدايي ملت، تقي زاده» امضاء مي کرد اينک همه توهماتش را در باره هموطنانش از دست داده بود. دوسال پيش از بازگشت به ايران در نامه اي به دکتر محمود افشار (از آلمان به سويس) نوشت:
"اغلب بلکه نزديک به تمام ايرانيان سست عنصر ومُذبذب ومُداهن ومتملّق و باتعارف وموافقِ مقام حرف زن و دروغگو و اهل تقيّه و مدارا و به اصطلاح خودشان اهل پُلتيک هستند وهر روز به حسب مقام داراي يک عقيده که درحُکمِ آن روزغلبه دارد مي باشند. . . ودايم مشغول دسايس واسباب چيني وکارشکني وآنتريگ اند."
محمدعلي همايون کاتوزيان، مقاله سيّدحسن تقي زاده: سه زندگي در يک عمر
2 comments:
سلام
خیلی علاقمند شدم این کتاب رو بخونم. خیلی جالب به نظر می رسه.
فکر کنم آخر عاقبت همه روشنفکرای وطن دوست همیجوری بشه
Post a Comment