1/12/2011

علیٌ

چند روز پیش حین پرسه در یوتیوب به قطعه ای از سخنرانی جلال آل احمد بر خوردم که بمناسبت بزرگداشت نیما یوشیج در سال 1347 در دانشگاه تهران ایراد شده بود. از چند جهت این قطعه از سخنرانی برایم جالب بود یکی اینکه تا چند روز پیش فیلمی از او ندیده بودم و لهجه اش به نظرم کمی عجیب آمد همان احساسی که وقتی برای اولین بار صدای علی شریعتی را میشنیدم داشتم. در آن موقع تعجب کردم که چطور این تن صدا و این لهجه میتواند ایجاد جاذبه کاریزماتیک کند. دیگر، افرادی بودند که در آن جلسه حاضر بودند و من تنها سیاوش کسرایی را از آن جمع شناختم. دیگر طرز لباس پوشیدن و حرکات او در حین سخنرانی بود و دست آخر سخنان او بود که برایم بسیار جالب و گویا بود. بر آن شدم که آن را از منظری چند بررسی کنم.
ابتدا پیاده شده متن سخنرانی او را – البته تا جاییکه در آن قطعه فیلم بریده شده بود می آورم:
"اگر اهمیتی و احترامی هنوز ما برای نیما قائل هستیم – همه ما- به این علت است که نیما یک شاعر پولیتیزه است – فرنگیش رو میگم- دپولیتیزه نیست مثل بعضی از شعرا. شعر معاصر متاسفانه به سمت این سراشیب داره میره. احترامی که ما برای نیما داریم- گفتند دوستان عزیز- یک علتش اینست که سخت پولیتیزه بود اما شعار نمیداد فرض بفرمایید در قضیه شب : "شب قرق باشد بیمارستان" بله؟ چی میخواد بگه؟ سیاست دیگه. خیلی ساده است وضع گرفته است در مقابل یک عده مسائل اجتماعی و سیاسی. اما اینکه هنر چیست و آیا نیما هنرمند بود یا نبود و از شعرای معاصر که راه او را می پیمایند یا نمی پیمایند هنرمند هستند یا نه من راستش از حرفهای گنده زدن خوشم نمیاد. هنر، آدمیزادی که پر میخوره و میخوابه این حتما آمبلی میگیره یعنی خونش لخته میشه میترکه این باید راه بیفته حرکت کنه یه کاری انجام بده این حضرات هم یه چیزایی رو از این اجتماع میگیرند پسش میدند به اون، تو اینا رو هنر میشناسی علیٌ نمیشناسی علیٌ."
در مورد طرز تلقی او از آوازه و اهمیت نیما ایرادی بر او نیست هر چند اکثر ادبا نیما را از آن جهت بزرگ میدانند که راهی نو در سرایش شعر ابداع کرد که به اختصار میتوان کوتاه و بلند کردن اوزان در بحورعروضی و باز کردن راه مضامین تازه در شعر فارسی را عنوان کرد. اما اینکه شاعر سیاسیست، قبل از او هم شاعران سیاسی کم نبوده اند از حافظ و فردوسی و سیف فرغانی و... که بگذریم در شعر معاصر هم ملک الشعرای بهار و فرخی یزدی و میرزاده عشقی و ... را میتوان در این دسته بندی جا داد.
بحث بر سر طرز تفسیر شعر نیما هم نیست که به عنوان شاهد می آورد اینطور مبهم با قید "خیلی ساده است" یعنی که چطور شما نمی فهمید.
بحث بر سر قطبی کردن – به سبک خودش اگر بگوییم پولاریزه کردن- جهان هنر به دو قطب خیر و شر و پولیتیزه و دپولیتیزه هم نیست.
بحث بر سر حرفهای گنده زدن است و تعریف شعر و هنر از منظر او. ادعای خطیب این است که -به تعبیر خودش- از حرفهای گنده زدن و شعار دادن خوشش نمی آید. شعار یعنی چه؟ بعضی آنرا در مقابل شعور میگذارند یا ارائه دیدگاهی اتوپیایی و پیاده نشدنی آکنده از تناقضات کمر شکن یا نق زدن های بی پایان که فراوان است در آثار خودش مثلا در "غربزدگی" نوشته است:
"وقتی میپرسیم اینهمه قشون برای چه؟ میگویند برای دفاع از مرزها و تامین امنیت و وحدت قومی اما باطنا مرزها را که دیدیم چگونه در مقابل کمپانی ها سخت نفوذ پذیرند و وحدت قومی را نیز که دیدیم چگونه از درون پاشیده و اصلا کدام حمله تا دفاعی لازم باشد؟"
یا در رفتارش مثلا در نادر دفعاتی که حکومت قصد داشت چیز نویسان را به مشورت بگیرد در دولت نخست وزیر کتابخوان – تعبیری که گاه شاه برای هویدا بکار میبرد- که با جمعی از آنان دوستی دیرینه داشت، پس از بر منبر رفتن و دادن شعارهای بسیار وقتی که هویدا ناگزیر گفت جلسه دیگری لازم است و من نوشیدنی خوبی خواهم آورد تا در زمانی دیگر و در مکانی دیگر بحث را پی بگیریم جواب شنید از او که ما را همان عرق خودمان در کافه های لاله زار بس و در گفتگو را برای همیشه بست.
یا در همین سطور نخستین در میان خطابه ای در بزرگداشت دوستی.
و اما در مورد تعبیری که بکار میبرد برای ارائه تعریفی از هنر- به عنوان درمان قطعی بیماری آمبلی - آیا آنان که پس از علیٌ علیٌ گفتن او کف زدند هیچ فکر نکردند که با این تعریف او از هنر هر آنچه را که پسامد خوردن و آرمیدن باشد بدین اعتبار باید هنر نامید. او که – به شهادت نزدیکانش چون ابراهیم گلستان - عاجز بود از خواندن متون فرنگی آیا تعریف قدمایی ارسطو را هم از هنر نشنیده بود تا اینگونه در جمع همان چیز نویسان، تعریف خود ساخته و خود یافته خود را از هنر بدین شکل لری فهم همیشگی اش برخ نکشد؟

4 comments:

Naser said...

يعني چي اين عبارت
علیٌ نمیشناسی علیٌ.

علي دهقانيان said...

والله چی بگم مگه بقیه شو میشه فهمید که این یکی بشه اما از کانتکست بنظر میرسه که یعنی مختاری خود دانی یا همچین چیزی.

Anonymous said...

تفسير ونقد شما به جا اما به نظر من كمي تند و خشن بود نگاه دقيق به موضوع از خصوصيات يك منتقد با تجربه و كاردان است و از اين لحاظ بايد به شما آفرين گفت اما اساسي ترين نكته نقد اين است كه ابتدا منتقد اشراف جامع و كاملي بر موضوع داشته باشد چون در اين صورت دچار يكسو نگري نمي شود تفسير شما باعث شد من با ديد بازتري تحولات زمان نيما و جلال آل احمد را ببينم در مورد نيما من هم با شما كاملا موافقم ولي اگر بخواهيم نيما را از ديد آل احمد درمجموعه مقالات يا آثار ديگر نويسندگان آن زمان و حتي در همين مطلب ببينيم به دليل نقد هاي بيش از اندازه و بي جايي كه شاعران و نويسندگان معاصرش از او داشتند وطرفداري هاي آل احمد از شعرش شايد به اين نتيجه برسيم كه اين گفته چيزي جز ارادت آل احمد به نيما نيست كه بد بيان شده، البته اين مطلب از يك لحاظ ديگر نيزقابل بررسي است اين كه تفسير و نقد شما از محتواي مطلب باشد يا قالب مطلب كه مو ضوعي بس طو لاني است . به نظر من نگاه شما به مباحث ادبي و هنري يك نگاه ايده آل نگر و به سمت قالب موضوع مي باشد شايد به خاطر مطالعه زيادي كه داريد اگر كمي كلي تر به مو ضوعات نگاه كنيد و بيشتر به محتوا توجه كنيد هنر و ادبيات را خيلي زيباتر مي بينيد.اين را هم به ياد داشته باشيد كه هر نويسنده نقاط ضعف و قوت را باهم دارد و نمي توانيم ادعا كنيم همه نوشته هاي يك نويسنده جامع و كامل است . ( ميم دال)

Unknown said...

کاشکی آقای یا خانم میم دال یه سرنخی از خودشون به جا می ذاشتن. من مبهوت کامنت زیباشون شدم