ژوبر كه از سوي ناپلئون بناپارت به ايران اعزام شده بود. در سال 1221 ق. در اردوگاه جنگي عباس ميرزا با روسها از او ديدن ميكند. در اين ديدار به نقل ژوبر عباس ميرزا به وي چنين ميگويد:
مردم به كارهاي من افتخار ميكنند، ولي چون من، از ضعيفي من بيخبرند. چه كردهام كه قدر و قيمت جنگجويان مغرب زمين را داشته باشم؟ يه چه شهري را تسخير كردهام و چه انتقامي توانستهام از تاراج ايلات خود بكشم؟ ... از شهرت فتوحات قشون فرانسه دانستم كه رشادت قشون روسيه در برابر آنان هيچ است، معالوصف تمام قواي مرا يك مشت اروپايي(روسي) سرگرم داشته، مانع پيشرفت كار من ميشوند... نميدانم اين قدرتي كه شما(اروپاييها) را بر ما مسلط كرده چيست و موجب ضعف ما و ترقي شما چه؟ شما در قشون جنگيدن و فتح كردن و بكار بردن قواي عقليه متبحريد و حال آنكه ما در جهل و شغب غوطهور و بندرت آتيه را در نظر ميگيريم. مگر جمعيت و حاصلخيزي و ثروت مشرق زمين از اروپا كمتر است، يا آفتاب كه قبل از رسيدن به شما به ما ميتابد تأثيرات مفيدش در سر ما كمتر از شماست؟ يا خدايي كه مراحمش بر جميع ذرات عالم يكسان است خواسته شما را بر ما برتري دهد؟ گمان نميكنم. اجنبي حرف بزن! بگو من چه بايد بكنم كه ايرانيان را هشيار نمايم؟
مسافرت به ارمنستان و ايران، ب.آ. ژوبر، ترجمهي محمود هدايت، ص 94 و 95.
به نقل از وبلاگ عکس های تاريخي
1 comment:
آخ عباس میرزا! چه حسرتی با توست
آه! اسفندیار مغموم
تو را همان به
که چشم
فرو پاشیده باشی
Post a Comment