عمرى است تا به پاى خم از پا نشستهايم
در كوى مىفروش چو مينا نشستهايم
ما را ز كوى بادهفروشان گريز نيست
تا باده در خم است همين جا نشستهايم
تا موج حادثات چه بازى كند كه ما
با زورق شكسته به دريا نشستهايم
ما آن شقايقيم كه با داغ سينهسوز
جامى گرفتهايم و به صحرا نشستهايم
طفل زمان فشرد، چو پروانهام به مشت
جرم دمى كه بر سر گلها نشستهايم
عمرى دويدهايم به هر سوى و عاقبت
دست از طلب نشُسته و از پا نشستهايم
«فرهاد» با ترانه مستانه غزل
در هر سرى چو نشئه صهبا نشستهايم
علي اشتري(1301-1340ه ش)
No comments:
Post a Comment