1/31/2009
هبوط به واقع بيني
رابرت گيتس وزير دفاع امريکا در جريان ديدار از افغانستان گفت نظر شخصى من اين است که هدف اول ما بايد جلوگيرى از تبديل شدن افغانستان به پايگاهى براى تروريستها و افراطيون براى حمله به امريکا و متحدان ما باشد. وي به سناتورهاى آمريکايى هشدار داد، اگر ما اهداف ايجاد يک نوع بهشت در آسياى ميانه را براى خود ترسيم کنيم، شکست خواهيم خورد. به نظرم مىرسد که ما بايد اهداف واقع بينانه خود را حفظ کنيم و در افغانستان محدود باشيم، در غير اين صورت ما خود را در آستانه شکست قرار دادهايم.
1/29/2009
نحو و منطق
کساني مثل "ابوسعيد سيرافي" بودند که بنا به نقل ابوحيان، و در مقابل کساني نظير " ابوبشير متي"، اعتقاد داشتند که منطق يوناني، به کار مسلمانان نمي آيد زيرا آن منطق چيزي جز "نحو" نيست و بديهي است که نحو يوناني به زبان يوناني ارتباط دارد و نه به زبان عربي.
فريد رائد. مقدمه شاهنامه، انتشارات هرمس
فريد رائد. مقدمه شاهنامه، انتشارات هرمس
1/18/2009
نامه خداحافظي
اگر خداوند لحظهاي فراموش ميکرد که من عروسکي کهنهام و تکه کوچکي زندگي به من ارزاني مي داشت، احتمالا همه آنچه را که به فکرم ميرسيد نميگفتم، بلکه به همه چيزهايي که ميگفتم فکر ميکردم، ارج همه چيز در نظر من نه در ارزش آنها که در معنايي است که دارند، کمتر ميخوابيدم و بيشتر رويا ميديدم چون ميدانستم هر دقيقه که چشمانمان را برهم ميگذاريم شصت ثانيه نور را از دست ميدهيم، هنگامي که ديگران ميايستادند راه ميرفتم و هنگامي که ديگران ميخوابيدند بيدار ميماندم. هنگامي که ديگران صحبت ميکردند گوش ميدادم و از خوردن يک بستني شکلاتي چه حظي که نميبردم!
اگر خداوند تکهاي زندگي به من ارزاني ميداشت، قبايي ساده ميپوشيدم؛ نخست به خورشيد چشم ميدوختم و نه تنها جسمم که روحم را نيز عريان ميکردم، خدايا اگر دل در سينهام همچنان ميتپيد و طلوع آفتاب را انتظار ميکشيدم... با اشکهايم گلهاي سرخ را آبياري ميکردم تا خارهاشان و بوسه گلبرگ هاشان در جانم بخلد.
خدايا اگر تکهاي زندگي ميداشتم نميگذاشتم حتي يک روز بگذرد و بيآنکه به مردمي که دوستشان دارم نگويم که دوستشان دارم. به همه مردان و زنان ميقبولاندم که محبوب مناند و در کمند عشق زندگي ميکردم. به انسانها نشان ميدادم که چه در اشتباهند که گمان ميکنند وقتي پير شدند ديگر نميتوانند عاشق باشند و نميدانند زماني پير ميشوند که ديگر نتوانند عاشق باشند!
به هر کودکي دو بال ميدادم، اما رهايش ميکردم تا خود پرواز را بياموزد. به سالخوردگان ياد ميدادم که مرگ نه با سالخوردگي که با فراموشي سر ميرسد، آه انسانها از شما چه بسيار چيزها که آموختهام. من دريافتهام که همگان ميخواهند در قله کوه زندگي کنند بيآنکه بدانند خوشبختي واقعي وابسته سنجهاي است که در دست دارند، دريافتهام که وقتي طفل نوزاد براي اولين بار با مشت کوچکش انگشت پدر را مي فشارد، او را براي هميشه به دام مياندازد، دريافتهام که انسان فقط هنگامي حق دارد به انساني ديگر از بالا به پايين بنگرد که ناگزير باشد او را ياري دهد تا روي پاي خود بايستد. من از شما بسي چيزها آموختم اما در حقيقت فايده چنداني ندارند، چون هنگامي که آنها را در اين چمدان ميگذارم بدبختانه در بستر مرگ خواهم بود.
گابريل گارسيا مارکز، نامه خداحافظي، ترجمه عباس مخبر
اگر خداوند تکهاي زندگي به من ارزاني ميداشت، قبايي ساده ميپوشيدم؛ نخست به خورشيد چشم ميدوختم و نه تنها جسمم که روحم را نيز عريان ميکردم، خدايا اگر دل در سينهام همچنان ميتپيد و طلوع آفتاب را انتظار ميکشيدم... با اشکهايم گلهاي سرخ را آبياري ميکردم تا خارهاشان و بوسه گلبرگ هاشان در جانم بخلد.
خدايا اگر تکهاي زندگي ميداشتم نميگذاشتم حتي يک روز بگذرد و بيآنکه به مردمي که دوستشان دارم نگويم که دوستشان دارم. به همه مردان و زنان ميقبولاندم که محبوب مناند و در کمند عشق زندگي ميکردم. به انسانها نشان ميدادم که چه در اشتباهند که گمان ميکنند وقتي پير شدند ديگر نميتوانند عاشق باشند و نميدانند زماني پير ميشوند که ديگر نتوانند عاشق باشند!
به هر کودکي دو بال ميدادم، اما رهايش ميکردم تا خود پرواز را بياموزد. به سالخوردگان ياد ميدادم که مرگ نه با سالخوردگي که با فراموشي سر ميرسد، آه انسانها از شما چه بسيار چيزها که آموختهام. من دريافتهام که همگان ميخواهند در قله کوه زندگي کنند بيآنکه بدانند خوشبختي واقعي وابسته سنجهاي است که در دست دارند، دريافتهام که وقتي طفل نوزاد براي اولين بار با مشت کوچکش انگشت پدر را مي فشارد، او را براي هميشه به دام مياندازد، دريافتهام که انسان فقط هنگامي حق دارد به انساني ديگر از بالا به پايين بنگرد که ناگزير باشد او را ياري دهد تا روي پاي خود بايستد. من از شما بسي چيزها آموختم اما در حقيقت فايده چنداني ندارند، چون هنگامي که آنها را در اين چمدان ميگذارم بدبختانه در بستر مرگ خواهم بود.
گابريل گارسيا مارکز، نامه خداحافظي، ترجمه عباس مخبر
1/14/2009
1 2 3
پروردگار سه چيز حيرت انگيز ساخته است:
موجود از نيستي، آزادي اراده، و انساني که خدا است.
رنه دکارت، انديشه هاي شخصيPrivate Thoughts ، متن انگليسي، DPW، ص 4.
موجود از نيستي، آزادي اراده، و انساني که خدا است.
رنه دکارت، انديشه هاي شخصيPrivate Thoughts ، متن انگليسي، DPW، ص 4.
Subscribe to:
Posts (Atom)