وقتي يکي از دوستان دختر داييم که از من چند سال بزرگتر بود در حين صحبت گفت که:" نياي من در جنگ چالدران به شهادت رسيده است." ،اين حرف مدتها ذهن من را بخود مشغول داشته بود براي من که به تاريخ نگاهي اسطوره اي داشتم در آن دوران 18-19 سالگي اين بسيار هيجان انگيز بود که جدّ آدم در جنگ چالدران شرکت داشته باشد و در آن به شهادت رسيده باشد.
جنگي با آنهمه عظمت که ايرانيان مردانه در آن پيکار کردند و با وجود آنهمه رشادت ها شکست خوردند. شايد شيريني ياد کردن آن هم در اين باشد که آن شکست با سلسله جنگ هاي شاه عباس با عثماني ها جبران گرديد، اما هرچه بود دوست داشتم که اي کاش جدّ من نيز در اين جنگها شرکت کرده بود و کشته شده بود.
امروز که باز به اين موضوع فکر ميکنم باز هم دوست دارم که جدّم در جنگ چالدران حاضر ميبود و در آن کشته ميشد اما نه در ميانساليّ و کهولت که در جوانيّ و عزوبت!
جنگي با آنهمه عظمت که ايرانيان مردانه در آن پيکار کردند و با وجود آنهمه رشادت ها شکست خوردند. شايد شيريني ياد کردن آن هم در اين باشد که آن شکست با سلسله جنگ هاي شاه عباس با عثماني ها جبران گرديد، اما هرچه بود دوست داشتم که اي کاش جدّ من نيز در اين جنگها شرکت کرده بود و کشته شده بود.
امروز که باز به اين موضوع فکر ميکنم باز هم دوست دارم که جدّم در جنگ چالدران حاضر ميبود و در آن کشته ميشد اما نه در ميانساليّ و کهولت که در جوانيّ و عزوبت!